فهرست مطالب:

Paul Gallico، "Thomasina": خلاصه کتاب، نقدها و نظرات خوانندگان
Paul Gallico، "Thomasina": خلاصه کتاب، نقدها و نظرات خوانندگان
Anonim

P. گالیکو نویسنده کتاب های کودکان و بزرگسالان است. آثار او نه تنها با روایتی مهیج توسط خوانندگان به یاد می‌آیند، بلکه تأملاتی در مورد ایمان، عشق و مهربانی را نیز مطرح می‌کنند. یکی از این آثار، داستان «توماسینا» پل گالیکو است که خلاصه ای از آن را در این مقاله می توانید ببینید.

پل گالیکو توماسینا
پل گالیکو توماسینا

درباره نویسنده

رمان‌نویس آمریکایی پل گالیکو در ژوئیه سال 1897 در نیویورک از خانواده آهنگساز پائولو گالیکو متولد شد. پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه کلمبیا در سال 1919، به عنوان گزارشگر ورزشی برای روزنامه دیلی نیوز مشغول به کار شد. او پس از مبارزه با بوکسور دی. دمپسی که خودش خواستار آن شد و مبارزه با یک وزنه سنگین را به طرز درخشانی در مقاله توصیف کرد، برای مردم آمریکا شناخته شد.

پس از 4 سال، گالیکو به یکی از بهترین ستون نویسان ورزشی تبدیل شده است. در سال 1936 به اروپا رفت و خود را وقف نوشتن کرد. او در سال 1940 داستان کوتاه "غاز برفی" را منتشر کرد که بلافاصله به شهرت رسید. بیش از چهل کتاب و به همین تعداد فیلمنامه نوشته و بسیاری از آثارش به شیوه عامیانه نوشته شده است.افسانه ها یا افسانه ها، به طور گسترده شناخته شده و فیلمبرداری شده است.

نویسنده در ژوئیه 1976 در موناکو درگذشت.

کتابهای گالیکو

بعد از کتاب تأثیرگذار و جذاب در مورد عشق و جنگ "غاز برفی" که در سال 1941 منتشر شد، کمتر مشهور شد:

  • داستان پسری که تبدیل به بچه گربه شد، "جنی"، منتشر شده در سال 1950؛
  • در سال 1952، داستانی درباره یک پسر یتیم ده ساله "معجزه الاغ" منتشر شد؛
  • انتشار عشق برای هفت عروسک در سال 1954؛
  • داستان دوستی یک دختر قرمز مری و یک گربه قرمز که در داستان "توماسینا" اثر پل گالیکو روایت می شود، در سال 1957 منتشر شد؛
  • گل برای خانم هریس و خانم هریس به نیویورک می رود در سال 1960 منتشر شد.

همه کتاب های کودک این نویسنده خوانندگان خود را بی تفاوت نمی گذارند، مهربانی، عشق و درک دنیا را آموزش می دهند. یکی از آنها داستانی تکان دهنده در مورد گربه توماسینا است. در سال 1991 استودیوی فیلم گورکی فیلم «لوری دیوانه» را بر اساس کتاب «توماسینا» اثر پل گالیکو فیلمبرداری کرد. اقتباس والت دیزنی از «سه زندگی توماسینا» یک گربه واقعی به عنوان توماسینا را نشان می‌دهد.

بررسی های توماسینا پل گالیکو
بررسی های توماسینا پل گالیکو

دکتر مک دیوی

کتاب پل گالیکو "توماسینا" با مقدمه ای بر دامپزشک اندرو آغاز می شود. او نه تنها گربه ها و سگ ها، بلکه دام ها را نیز درمان می کند. همه او را مردی صادق اما سرسخت می‌شناختند: او فقط به حیوانات اهلی کمک می‌کرد، در حالی که از رفتار با بقیه امتناع می‌کرد و حیوانات پیر را بی‌رحمانه معدوم می‌کرد.

دکتر از مرگ شادمان قلبش متحجر شده است،همسرش اما مو قرمز و همیشه آوازخوان است که از یک طوطی به نوعی بیماری مبتلا شده است. شش سال پیش او قسم خورد که از این پس هیچ موجود زنده ای در خانه اش وجود نخواهد داشت.

بازدیدکننده مکرر دفتر دامپزشکی کشیش پدی، یکی از دوستان دامپزشک بود. او به قدری حیوانات را دوست داشت که دائماً سگ خود را با آب نبات تغذیه می کرد. دوستان اغلب با هم بحث می کردند: مک دیوی استدلال می کرد که او موظف نیست با همه حیوانات رفتار کند و سلامتی خود را صرف آنها کند، کشیش با او مخالفت کرد - "شما باید همه موجودات زنده را دوست داشته باشید."

بررسی ها و توصیفات پل گالیکو توماسینا
بررسی ها و توصیفات پل گالیکو توماسینا

«توماس»

دختر هفت ساله دکتر مری که بدون مادر مانده بود، گربه توماسینا را رها نکرد. او را به مدرسه بردم، روی میز کنارم گذاشتم، رازهایم را به او گفتم، اگرچه گربه واقعاً آن را دوست نداشت. اندرو از گربه متنفر بود و به دخترش که او را بی نهایت دوست داشت حسادت می کرد. توماسینا این را حس کرد و تمام تلاشش را کرد تا به او آسیب برساند. اما اندرو تحمل کرد. توماسینا را به عنوان یک بچه گربه کوچک به خانه بردند و اسمش را توماس گذاشتند. وقتی بچه گربه بزرگ شد، مشخص شد که گربه نیست. توماس از آن زمان به توماسین تبدیل شده است.

لری دیوانه

بیایید به خلاصه داستان پل گالیکو "توماسینا" با آشنایی با جادوگر جنگل ادامه دهیم. یک بار قورباغه ای با پای شکسته را نزد دکتر مک دیویی آوردند، اما او از درمان آن امتناع کرد. سپس جورجی پسر قورباغه را نزد کریزی لوری، جادوگری مو قرمز که در جنگل زندگی می کند، برد. جورج از رفتن به آنجا می ترسید، اما ترحم برای قورباغه بیمار قوی تر بود و پسر برای کمک به او رفت. در خانه جادوگر، جورج یک دختر زیبا را دید، ساکنان به سمت صدای او دویدندجنگل ها سگ ها و گربه ها برای غذا به اینجا می آمدند. دختر با دیدن قورباغه موافقت کرد که به او کمک کند.

مشکل توماسینا

پل گالیکو این داستان تاثیرگذار را با داستان بدبختی توماسیا ادامه می دهد. روی شانه مریم نشست و در حالی که ناموفق پرید، به سرش ضربه زد. دختر دید که گربه به سختی پنجه هایش را تکان می دهد، آن را گرفت و به سمت پدرش در بیمارستانی که او را ممنوع کرده بودند، دوید. دکتر پس از مرگ همسرش می ترسید که تنها دخترش نیز از حیوانات آلوده شود.

در همان زمان، کشیش مردی نابینا را به درمانگاه آورد - سگ راهنمای او با یک ماشین برخورد کرد. سگ نیاز به عمل داشت، اما دکتر که به نتیجه موفقیت آمیز اعتقاد نداشت، پیشنهاد داد که حیوان را معدوم کند. کشیش اصرار داشت که سگ باید نجات یابد - این چشمان یک مرد کور است. پدی از دستورات خدا به عنوان مدرک استفاده کرد.

در بسیاری از نقدهای "توماسینا" اثر پل گالیکو، خوانندگان می نویسند که تاثیرگذارترین مکان در داستان زمانی است که پزشک یک سگ را جراحی کرد، اما گربه توماسینا را با وجود اشک ها و تهدیدهای دخترش کشتن کرد. برای صحبت با پدرش.

نظرات پل گالیکو توماسینا
نظرات پل گالیکو توماسینا

تدفین توماسینا

در حالی که مک‌دیویی با سگ مشغول بود، مری بدن هنوز گرم توماسینا را گرفت و به او تشییع کرد. دوستان دختر در مراسم تشییع جنازه شرکت کردند، آنها گربه را در جنگل دفن کردند و روی قبر علامت دادند: "بی رحمانه سلاخی شد". لوری دیوانه همه چیز را دید.

پدی و مک‌دیویی برای گزارش موفقیت آمیز عمل به مرد نابینا رفتند و متوجه شدند که مرد کور مرده است. دکتر بلافاصله کشیش را سرزنش کرد: در حالی که او در حال نجات "چشم های" مرد نابینا بود.خداوند او را گرفت. پدی پاسخ داد که دکتر توماسینا را هم خواباند و حتی سعی نکرد به او کمک کند.

مریم با لباس عزا راه می رفت و با پدرش صحبت نمی کرد. او گربه دیگری برای او آورد، اما دختر هیستریک شد. پدی سعی کرد مری را با پدرش آشتی دهد، اما او پاسخ داد که پدرش برای او مرده است.

نویسندگان برخی از نقدها و نظرات درباره "توماسین" اثر پل گالیکو صراحتاً از اینکه درک وقایع توصیف شده در کتاب برای کودک بسیار دشوار است خشمگین هستند. اما، همانطور که می دانید، نویسنده تنها با یک چیز هدایت شد - چقدر عشق در زندگی مهم است. بیایید به بازگویی این داستان تاثیرگذار ادامه دهیم.

عکس توماسینا
عکس توماسینا

جنگل نشینان

شایعات در سطح شهر پخش شد، مردم عمل مک دیوی را محکوم می کنند و از رفتار با حیوانات او می ترسند. به زودی همه متوجه شدند که زنی در جنگل زندگی می کند که زبان پرندگان و حیوانات را می فهمد و آنها را شفا می دهد. دامپزشک یک رقیب مرموز دارد. او تصمیم گرفت به پلیس بگوید که یک جادوگر بی سواد از یک متخصص نان می دزدد. اما کشیش دوستش را متقاعد کرد که به او دست نزند.

توماسینا الهه باست شد و در نهایت به خانه‌ای کوچک - معبدی که کشیش کریزی لری در آن حکومت می‌کند، ختم شد. حیوانات در خانه ساکن جدید را دوست نداشتند. یک گورکن زخمی نزد لری آمد، او زخم های او را شست و به این فکر کرد که چگونه به بیچاره کمک کند؟ توماسینا برای بهبودی خود دعا می کند، اما مک دیویی از راه می رسد و گربه که به شدت ترسیده بود، از خانه فرار کرد.

دامپزشک انتظار نداشت که شفا دهنده آنقدر جوان باشد، اما به طرز تهدیدآمیزی اعلام کرد که او کیست. لوری او را نزد یک گورکن زخمی برد و دامپزشک گفت حیوان باید معدوم شود.لوری پاسخ داد که این دلیل نبود که خدا مک دیویی را به اینجا فرستاد و او معتقد بود که دکتر می تواند به گورکن کمک کند. لوری ابزار را به دامپزشک داد و او عمل را روی حیوان انجام داد. لری دکتر را به بیمارستان آورد، جایی که جنگل نشینان منتظر کمک او هستند.

عکس پل گالیکو توماسینا
عکس پل گالیکو توماسینا

انتقام توماسینا

لوری شال نرمی به دکتر داد که حتی وقتی باد یخی می وزد او را گرم نگه می دارد. مک دیویی که لمس شده بود، قول داد فردا برگردد تا گورک را بررسی کند و به خانه رفت. در راه، او در مورد خداوند و عشق او تأمل می کند. مک دیویی در خانه با دخترش شام خورد و او را در رختخواب گذاشت و درباره لوری و گورکن به او گفت. اما نگرش دخترش نسبت به او تغییر نکرد - او هنوز با او صحبت نکرد.

توماسینا، در همین حال، از مک دیویی قسم خورد که انتقامش را بگیرد و در یک شب بارانی به خانه آمد و شروع به خراشیدن پنجه هایش روی شیشه پنجره اتاق دکتر کرد. دامپزشک از ترس می لرزید، در هر پنجره و دری یک گربه را تصور می کرد. مری حیوان خانگی خود را به نام صدا کرد و با لباس خواب به خیابان دوید. به زودی او بیمار شد و پدرش برای کمک به دکتر استراتسی مراجعه کرد. او بیمار را معاینه کرد و گفت که باید از ناآرامی محافظت شود. مک دیویی از خواباندن توماسینا به شدت پشیمان شد. برای تسلیت به لری رفت - تا با او حیوانات را درمان کند.

دکتر استراتسی مطمئن است که دختر برای بهتر شدن به عشق نیاز دارد. مک دیوی او را دوست دارد، اما او فاقد حساسیت است. او هم لوری را دوست دارد، اما او با ارواح و آدمک ها صحبت می کند. در یک کلام ناقص برای مشاوره، نزد کشیش رفت. او به او توصیه کرد که برای درک بهتر جادوگر به او نزدیک شود.

همانطور که بسیاری از نویسندگان در نقدهای خود بر "توماسینا" اثر پل گالیکو اشاره می کنند، عشق است که معجزه واقعی می کند، این یک داروی واقعی برای همه موجودات است - زنان، کودکان، پرندگان و حیوانات به آن نیاز دارند.. همانطور که نویسنده بیشتر به خوانندگان خود اطلاع می دهد، به لطف عشق، تغییرات بزرگی در زندگی دکتر مک دیوی رخ داده است.

لوری دیوانه
لوری دیوانه

بخشش

دوستان مری برای کمک به مک دیویی مراجعه کردند: کولی ها در اجرا خرس را کتک زدند. بچه ها خواستند که کولی ها را به دلیل ظلم به حیوانات به پلیس گزارش کنند. یکی از پسرها برای کمک نزد لوری دوید.

لوری و مک دیویی در اردوگاه کولی ها با هم آشنا شدند. در جریان درگیری با کولی ها، مک دیویی مجروح شد، لوری زخم های او را درمان کرد و دکتر را بوسید. مریم در حال مرگ در خانه منتظر او بود - او دیگر نمی خواهد زندگی کند. دامپزشک برای کمک نزد لوری دوید، اما کسی در را به روی او باز نکرد. دکتر به خانه رفت و در راه پلاکی را روی قبر توماسینا دید. مک دیویی به زانو در آمد و از خدا طلب بخشش کرد. توماسینا با دیدن پشیمانی دکتر او را بخشید.

شب، لوری به خانه مک دیوی آمد، دختر را در آغوش گرفت و شروع به خواندن لالایی برای او کرد. توماسینا که احساس می کرد ممکن است برای مری مشکلی پیش بیاید، تا آنجا که می توانست به خانه او شتافت و با وجود هوای بد، زیر پنجره دختر نشست. پدر که گربه را خیس از باران دید، آن را برداشت و نزد مریم برد. او پدرش را بخشید.

در همین حال، لوری به دامپزشک متعجب توضیح داد که مراسم تشییع جنازه توماسینا را دیده است، گربه را از جعبه بیرون کشید و به او کمک کرد. لوری به آشپزخانه رفت، قابلمه ها را تکان داد و در خانه آنها ماندبرای همیشه.

داستان توماسین
داستان توماسین

بررسی و نقد

داستان "توماسین" اثر پل گالیکو (عکس نویسنده بالا) فقط درباره دوستی یک دختر بچه و یک گربه نیست. این فقط عشق یک کودک هفت ساله به یک حیوان نیست - مادر مری که شش سال پیش مرد، یک گربه را نیز دوست داشت. این محبت پدر کودک را آزار می دهد و او نمی تواند بپذیرد که دختر غیر از او عاشق دیگری باشد.

اما نویسنده، عاشق بزرگ حیوانات (بیست و سه گربه و یک گریت دین بزرگ در همان زمان در خانه او همزیستی داشتند)، توماسینا را با قدرت مشاهده انسانی وقف کرد. مشاجرات قهرمان چهارپا باعث لبخند مهربانی می شود. او مانند یک آزمون تورنسل، مردم را برای انسانیت، تحمل و عشق آزمایش می کند. این توماسینا بود که به دکتر مک‌دیویی کمک کرد تا دخترش را درک کند و عشق و محبت او را به حیوانات دوباره کشف کند.

بیهوده در این داستان از یک کشیش نام برده شده است. موضوع دیگری در کتاب وجود دارد - ایمان. مک دیویی یک آتئیست سرسخت است. دوستی آنها غیرعادی است و تعجب آور نیست که آنها اغلب با هم بحث می کنند. شاید به خاطر کشیش پدی بود که این داستان تنها در سال 1995 در مجله "خانواده و مدرسه" خوانندگان روسی پیدا کرد، علیرغم این واقعیت که نویسنده با ظرافت و بدون مزاحمت درباره ایمان صحبت می کند، بدون اینکه احساسات ملحدان را جریحه دار کند.

این کتاب را باید برای کودکان خواند و حتی بهتر است با آنها در میان بگذارید، زیرا وقتی جادوی افسانه‌ای با واقعیت مرزی دارد، احساسات دوگانه است. اما این داستان استقامت، مهربانی و اعتماد به نفس را می آموزد.

توصیه شده: