فهرست مطالب:

خلاصه رمان "دوزخ"
خلاصه رمان "دوزخ"
Anonim

نویسنده آمریکایی دن براون نویسنده چندین کتاب پرفروش است. او همیشه به انجمن های مخفی، فلسفه و رمزنگاری علاقه مند بود. اولین رمان، قلعه دیجیتال، در سال 1998 منتشر شد. داستان پلیسی زیر "فرشتگان و شیاطین" برای نویسنده شهرت جهانی به ارمغان آورد. نویسنده با رمز داوینچی به ماجراهای دکتر لنگدون ادامه داد. این رمان در فهرست پرفروش‌ترین‌ها جایگاه اول را به خود اختصاص داد و برای مدت طولانی در آنجا ساکن شد. این کتاب به زودی به محبوبیت شماره 1 در کشور تبدیل شد. دن براون، دانشمند-قهرمان مورد علاقه خوانندگان، درگیر رمان دوزخ 2013 می شود.

جهنم عاشقانه
جهنم عاشقانه

تو کی هستی دکتر لنگدون؟

استاد نمادشناسی رابرت لنگدون از دانشگاه هاروارد، اگرچه خوش تیپ نبود، اما چشمان آبی نافذ و صدای جذاب او بیش از یک نماینده نیمه زیبای بشریت را آه کشید. این استاد چهل و پنج ساله هرگز ازدواج نکرد و فقط به علم وقف داشت. حتی در تعطیلات آخر هفته، او را می توان در محاصره دانش آموزان دید.

لنگدون از نه سالگی ساعت معروف خود میکی موس را می پوشید. او تحصیلات عالی دریافت کرد. پیتر سلیمان مربی او شد.این سخنرانی های او بود که بر تصمیم رابرت برای وقف زندگی خود به نمادشناسی تأثیر گذاشت. لنگدون در ماساچوست زندگی می‌کرد و قفسه‌های خانه ویکتوریایی او مملو از نقاب‌ها، مجسمه‌های خدایان، صلیب‌هایی از سراسر جهان بود.

رابرت نویسنده کتاب های زیادی در مورد نمادهای مذهبی است که بسیار محبوب هستند. یک دانشمند مشهور جهان اغلب بر روی جلد مجله ظاهر می شود. او اغلب برای ایراد سخنرانی دعوت می شود و از یک متخصص ضروری برای مشاوره خواسته می شود. سفرهای علمی لنگدون اغلب به ماجراجویی ختم می شود.

رابرت نیز از دانش‌آموزان بزرگ هنر است. او اغلب در ایتالیا سفر می کند و فلورانس شهر مورد علاقه پروفسور است. آنجا بود که ماجرا برای دکتر اتفاق افتاد که در صفحات رمان «دوزخ» نوشته دن براون گفته شد. خلاصه کار در این مقاله.

عاشقانه جهنمی
عاشقانه جهنمی

اتاق بیمارستان

دکتر در بیمارستان از خواب بیدار شد. خاطرات به آرامی بالا می‌رفتند، مثل حباب‌هایی در ته چاهی بی‌ته. دید عجیبی که در آن زنی مرموز در کنار رودخانه ای پر از خون ایستاده بود، استاد را به گریه انداخت. رابرت به خود آمد. به اطراف نگاه کرد: اتاق خالی بوی الکل می داد و چراغ ها روشن بودند. قلبش تندتر شروع به تپیدن کرد و مانیتور قلب کنارش سریعتر بوق می زد. لنگدون سعی کرد حرکت کند و دردی غیرقابل تحمل از پشت سرش فرو رفت.

مردی ریشو با کت سفید وارد در شد. لنگدون پرسید چه اتفاقی برای او افتاده است. مرد ریشو به راهرو دوید و کسی را صدا زد. یک دقیقه بعد وارد شد و به دنبالش زنی سلام کرد و گفت که اسمش دکتر بروکس است.دکتر توضیح داد که دیروز بدون مدرک نزد آنها آمده است. پس از معاینه بیمار، او گفت که او اکنون در فلورانس است و از دست دادن حافظه به دلیل فراموشی رتروگراد است که ناشی از آسیب مغزی تروماتیک است. و این اتفاق افتاد زیرا استاد مورد اصابت گلوله قرار گرفت.

در رمان «دوزخ» پروفسور سعی کرد اتفاقاتی را که در چند روز اخیر بر او گذشت به خاطر بیاورد. بروکس و مارکونی ریش دار وارد شدند و توضیح دادند که رابرت بسیار خوش شانس بود، زیرا گلوله فقط پشت سر او را می خورد.

کارمند پذیرش گزارش داد که یک بازدیدکننده به لنگدون آمده است، که بروکس بسیار شگفت زده شد، زیرا هنوز در دفترچه ثبت نام ثبت نشده است. زنی با لباس چرم مشکی مستقیم به سمت اتاق رابرت رفت. دکتر مارکونی سعی کرد راه او را ببندد، بازدیدکننده اسلحه ای بیرون کشید و به سینه او شلیک کرد.

رمان دن براون کتاب دوزخ
رمان دن براون کتاب دوزخ

هیتلر

دکتر بروکس به سرعت از جا پرید و در آهنی را بست، گلوله ها به بدنه آن کوبیدند. بروکس بدون تشریفات استاد را به حمام هل داد و ژاکتش را بیرون آورد. بدون از دست دادن کنترل خود، دکتر او را به اتاق بعدی هدایت کرد. به زودی آنها بیرون بودند. بروکس تاکسی گرفت، راننده برگشت و به زوج عجیب و غریب نگاه کرد. چهره ای که با چرم سیاه پوشیده شده بود از کوچه بیرون پرید. راننده تاکسی پرسید کجا بریم؟ اما وقتی شیشه عقب در اثر شلیک شکست، بلافاصله پدال گاز را فشار داد.

اکشن فصل بعدی رمان "دوزخ" در کنسرسیومی اتفاق می افتد که رئیس آن با افراد اشتباهی تماس گرفته است و اکنون آنها را تهدید به نابودی می کند. خوداین شرکت در تشکیل افکار عمومی نادرست و جعل تخصص دارد و همچنین مشتریان خود را از عدالت پنهان می کند. یکی از آنها که اخیراً از برج فلورانس پرتاب شده بود، دستورات روشنی به او داد. و قصد تحقق آنها را دارد. یکی از آنها ارسال ویدیویی درباره Inferno به کانال های تلویزیونی بود. کار بعدی این بود که استوانه استخوان را از سلول داخل شیشه بردارید. اما افسوس که او را ربودند. باید یک مامور برای جستجوی او فرستاده می شد.

نقاشی بوتیچلی

دکتر بروکس لنگدون را به خانه‌اش آورد. او بریده های روزنامه ای را در مورد یک کودک اعجوبه در آپارتمان او پیدا کرد. همه چیز نشان می دهد که این دختر دکتر سینا بروکس است. او به رابرت کپسول حمل و نقل مواد خطرناک را نشان می دهد که در آستر ژاکت او دوخته شده بود. قفل او با اثر انگشت لنگدون باز می شود. رابرت با کنسولگری آمریکا تماس می گیرد.

در ادامه رمان "دوزخ" سینا یک مامور زن را از پنجره دید. مدت کوتاهی پس از تماس آنها اتفاق افتاد. نتیجه واضح است: دولت آمریکا می خواهد استاد را بکشد. اما برای چه؟ شاید پاسخ در ظرفی پنهان شده باشد و رابرت آن را باز کند. داخل یک استوانه حکاکی شده بود - یک مینی پروژکتور که "نقشه جهنم" بوتیچلی را نشان می داد. با نگاهی دقیق تر، لنگدون متوجه می شود که نقاشی روی آن نوشته شده است.

کتاب رمان دوزخ
کتاب رمان دوزخ

شهر قدیمی

یک ماشین زرهی به سمت خانه بروکس حرکت کرد و مردانی که یونیفورم پوشیده بودند از آن خارج شدند. این کمک و پاسخ به دنبال رابرت است. سینا دوباره پروفسور را نجات داد. معلوم شد زنی که به لنگدون شلیک کرده یک مامور بوده استکنسرسیوم شایعاتی به او رسید که رئیس تصمیم گرفت او را از کار برکنار کند. برای به دست آوردن مجدد اعتماد، او می خواهد وظیفه خود را به پایان برساند. مامور در پشت بام ساختمان مجاور پنهان شد و چشمش به مخفیگاه پروفسور است.

فصل بعدی رمان دوزخ می گوید که لنگدون به شهر قدیمی می رود، جایی که دانته در آنجا متولد و بزرگ شده است. او مطمئن است که معمای تصویر با شاعر مرتبط است. مامور بی امان آنها را تعقیب می کند. سینا و رابرت دیدند که دروازه های شهر قدیمی پر از پلیس است. واضح است که آنها به دنبال آنها هستند. آنها در باغ های وسیع مدیچی پنهان می شوند. آنها به دنبال یک هلیکوپتر رادیویی با دوربین هستند. پروفسور حدس می‌زند چه چیزی در تصویر رمزگذاری شده است. سرنخ به نقاشی دیواری اشاره دارد که در موزه شهر قدیمی به نمایش گذاشته شده است.

دانشمند ژنتیک

اکشن رمان «دوزخ» خواننده را به دفتر رئیس سازمان بهداشت جهانی می برد. بروکس ملاقات اخیر با یک ژنتیک دان برجسته را به یاد آورد که پیش بینی کرد جمعیت بیش از حد سیاره باعث مرگ بشریت می شود. او مطمئن است که برای جلوگیری از این اتفاق باید بشریت را با کمک طاعون نازک کرد. الیزابت سینسکی می‌داند که منابع سیاره کاهش خواهد یافت، اما او به شدت با روش‌های ژنتیک مخالف است.

پلیس سینا و رابرت را محاصره کرد. به لطف دانش لنگدون، که همه چیز را در مورد ویژگی های معماری ایتالیایی می داند، آنها از تله خارج می شوند. اما عامل بی امان آنها را دنبال می کند. آنها به نقاشی دیواری می رسند. متصدی موزه به پروفسور می گوید که دیروز اینجا بود و به نقاب مرگ دانته نگاه می کرد. تنها نبود، بلکه با بوسونی مورخ هنر. رابرتمعنی نوشتن بر روی تصویر را درک می کند.

رمان جهنم خوانده شد
رمان جهنم خوانده شد

خواص ژنتیک زبریست

از Inferno، فصل بعدی آن، خواننده متوجه می شود که ماسکی که رابرت به دنبال آن است به سرقت رفته است. دوربین امنیتی نشان می دهد که آدم ربایان لنگدون و بوسونی هستند. سرایدار فاش می کند که این ماسک متعلق به میلیاردر Zobrist است. به نظر می رسد بروکس از نظریه خود آگاه است.

سرایدار مجبور می شود به پلیس برود. اما رابرت چیزی به خاطر نمی آورد و نمی تواند بگوید که ماسک کجاست. بعد با بوسونی تماس می گیرند. مورخ هنر دیروز بر اثر سکته قلبی درگذشت، اما موفق شد قبل از مرگش پیامی بگذارد که در آن لنگدون اشاره ای به آخرین فصل کمدی الهی دید.

موزه توسط پلیس ها و مردم برودر احاطه شده است. اما پروفسور و سینا دوباره موفق به فرار می شوند. در راه، بروکس در مورد نظریه زوبریست صحبت می کند که از دانش خود برای شفای مردم استفاده نمی کند، بلکه برای از بین بردن آنها استفاده می کند. پس از ملاقات با سینسکی، مدیر سازمان جهانی بهداشت، این متخصص ژنتیک به یک مرد مطرود تبدیل شد و خود را از برج فلورانس به پایین پرتاب کرد.

ماسک

در فصل بعدی جهنم براون، لنگدون به اتاق غسل تعمید شهر، جایی که دانته در آن غسل تعمید داده شد، سفر می کند. پروفسور با اشاره بوسونی به آنجا هدایت شد. مردی رابرت و سینا را دنبال می کند. دروازه اصلی غسل تعمید باز بود. اما برای اینکه وارد شوند، مجبور شدند حواس نگهبان را پرت کنند.

در ساختمان ماسکی پیدا کردند که داخل آن آماده شده بود. رابرت پس از تمیز کردن پرایمر، اشعاری را کشف کرد که به قصر زیرزمینی، دوج خیانتکار و موزه خرد اشاره می کند.

پروفسور و سینا توسط مردی که آنها را تعقیب می کرد سبقت گرفت. او خود را کارمند سازمان جهانی بهداشت جاناتان فریس معرفی می کند و می گوید که لنگدون برای آنها کار می کند. سینا مطمئن است که می توان به او اعتماد کرد، رابرت چیزی به خاطر نمی آورد. آیه به ونیز اشاره می کند. همه آنها با هم به آنجا می روند و هر کاری که ممکن است انجام می دهند تا تیم NDP را که آنها را تماشا می کند گیج کنند.

زوبریست از رمان دوزخ
زوبریست از رمان دوزخ

ویدئو Zobrist

در کوپه قطار، جاناتان به همراهانش می گوید که سینسکی از پروفسور خواسته است تا به حل معما کمک کند. الیزابت همچنین استوانه استخوانی را که از صندوق امانات زوبریست برداشته بود به او نشان داد. پروفسور لنگدون متوجه می شود که سرنوشت بشر به نبوغ او بستگی دارد، زیرا او باید منبع طاعون را بیابد.

فصل بعدی کتاب «دوزخ»، رمانی از دی. براون، خواننده را به دفتر رئیس کنسرسیوم می برد که در حال تماشای ویدیویی است که زوبریست برای او گذاشته است. او از چیزی که روی صفحه دید می ترسد و رئیس با مامور FS-2080 تماس می گیرد. این نماینده بود که به متخصص ژنتیک توصیه کرد به کنسرسیوم درخواست دهد.

حقیقت تلخ

لنگدون تصمیم گرفت با رئیس و سینسکی ملاقات کند. آنها ویدئویی از یک دانشمند را به او نشان دادند که یک کیسه پلاستیکی را در آب نشان می داد. وقتی کیسه پلاستیکی می ترکد، ویروس وارد آن می شود. در این فصل از دوزخ، رمانی از دن براون، راز وحشتناکی برای رابرت لنگدون فاش می شود. او متوجه می شود که سینا معشوقه ژنتیک دان و نماینده کنسرسیوم بوده است.

دختر به عنوان یک کودک اعجوبه بزرگ شد. او می خواست دنیا را نجات دهد و نحوه انجام آن را فقط پس از ملاقات با یک متخصص ژنتیک آموخت.زمانی که ژنتیک از سازمان جهانی بهداشت مخفی می شد، سینا را فراموش کرد. او برای کمک به کنسرسیوم مراجعه کرد، اما خیلی دیر. معشوق جلوی چشمانش خودکشی کرد.

مصدومیت لنگدون یک افسانه است. کارمندان کنسرسیوم با داروها باعث از دست دادن حافظه شدند. همه کارها انجام شد تا پروفسور به سینا اعتماد کرد و پروژکتور را پس داد. دختر از دانش او برای یافتن منبع طاعون استفاده کرد. رابرت دختر را بسیار دوست دارد، او به سختی از شنیده هایش به هوش می آید.

فیلم رمان جهنم
فیلم رمان جهنم

دریاچه زیرزمینی

در ادامه خواندن رمان «دوزخ»، خواننده به همراه استاد راهی استانبول می شود. رابرت در هواپیما با فریس آشنا می شود که معلوم می شود کارمند کنسرسیوم است. رابرت در استانبول یک سالن زیرزمینی با یک مخزن شهری باستانی پیدا می کند. سینا حیله گر رابرت را دنبال می کند.

اما استاد وقت نداشت: کیسه حل شد و عفونت رخ داد. رابرت با دیدن سینا به دنبال او می دود. او جایی برای رفتن ندارد و دختر در مورد نامه ژنتیک شناس که درست قبل از ناپدید شدن او دریافت کرده بود به پروفسور می گوید. یک متخصص ژنتیک در مورد ویروسی که با حمله به کد ژنتیکی انسان باعث ناباروری می شود به او نوشت. اما Zobrist انسانیت را دوست داشت، بنابراین او جایگزینی برای طاعون پیدا کرد تا میلیون ها نفر را نکشند.

هیچ انسان در حال مرگ و اجساد پوسیده وجود نخواهد داشت. به سادگی فرزندان کمتری خواهند بود. دختر می ترسید که مردم از اصل ایجاد ویروس آگاه شوند و یک سلاح باکتریولوژیک اختراع کنند. او تصمیم گرفت ویروس را نابود کند، اما خیلی دیر شده بود. تاریخ ارائه شده توسط Zobrist معلوم شد زمانی نیست که ویروس در آن شیوع پیدا کندآزادی، اما در روزی که همه بشریت آلوده خواهند شد.

همه پیش رو

رئیس کنسرسیوم می فهمد که مدیر سازمان بهداشت جهانی او را بدون مجازات نمی گذارد و با سازماندهی یک فریبکاری دیگر سعی می کند فرار کند. سینسکی تمام تلاش خود را می کند که وحشت نکند، زیرا ترس سریعتر از ویروس پخش می شود. پروفسور سینا را نزد مدیر سازمان جهانی بهداشت می آورد. سینا درباره ویروسی به او می گوید که می تواند یک سوم جمعیت جهان را نابارور کند.

نامه دانشمند ژنتیک از بین می رود، اما سینا حافظه فوق العاده ای دارد و پروفسور به سینسکی توصیه می کند که با دختر صحبت کند. رئیس سازمان جهانی بهداشت با سینا همکاری کرد. آنها برای یک مجمع پزشکی در ژنو می روند. استاد آنها را همراهی می کند. سینا خداحافظی رابرت را بوسید، و او امیدوار است که آنها هنوز همه چیز را در پیش داشته باشند.

رمان دن براون "دوزخ"

بازخورد خوانندگان تأیید می کند که دنبال کردن ماجراهای پروفسور لنگدون بسیار جالب است. در سفر به جهان، قهرمان اسرار را کشف و حل می کند. هر یک از سفرهای او زنجیره ای از پازل های فکری در زمینه ادبیات، تاریخ، هنر یا دین است. نویسنده ماهرانه به خواننده غذای تفکر می دهد و قهرمان را گام به گام تا راه حل پیش می برد. با دنبال کردن او، مطمئنا چیز جدیدی یاد خواهید گرفت و به راز ملحق خواهید شد.

با تشکر از نویسنده، همراه با قهرمانش یک تور مجازی در فلورانس، ونیز، استانبول انجام می دهید. نویسنده همچنین به مشکلاتی می‌پردازد که برای نوع بشر مهم است. او مرتباً موضوعات مهم اما ناراحت کننده را لمس می کند. براون می تواند به داستان هایش بچسبد. او آنها را با حقایق تاریخی رقیق می کند، به طوری که خواندن به یک کتاب هیجان انگیز تبدیل می شود.شغل.

فیلم بر اساس رمان "دوزخ" مملو از مناظر زیبا از زیباترین شهرهای اروپا است. تفاوت های داستانی با کتاب تنها در پایان فیلم شروع می شود. اما این احتمالاً به این دلیل است که سازندگان به دنبال این بودند که فینال پویاتر و پرتنش تر شوند. در کل فیلم جذاب است. این ایده البته جدید نیست، اما به صورت کیفی اجرا شده است. کارگردان خلاقانه به پروژه نزدیک شد و در طول فیلم چیزی پیدا می کند که بیننده را شگفت زده کند. بازیگران عالی هستند. این فیلم را می توان به عنوان فیلمی طبقه بندی کرد که می خواهید دوباره تماشا کنید.

توصیه شده: