فهرست مطالب:

داستان یوری کووال "اسکارلت": خلاصه ای از اثر
داستان یوری کووال "اسکارلت": خلاصه ای از اثر
Anonim

یوری کوال نویسنده مشهور کودکان است. فیلم های زیادی بر اساس آثار او فیلمبرداری شده است، از جمله داستان "اسکارلت" که در مورد دوستی واقعی بین یک مرد و یک سگ می گوید. این داستان نه تنها برای کودکان، بلکه برای بزرگسالان نیز به یکی از محبوب‌ترین داستان‌ها تبدیل شده است.

درباره نویسنده

نویسنده داستان "اسکارلت" - Y. Koval - در 9 فوریه 1938 در مسکو به دنیا آمد. در آنجا از دبیرستان و دانشکده زبان شناسی مؤسسه آموزشی فارغ التحصیل شد. او به آهنگ نویسنده، طراحی، هنر مجسمه سازی، نقاشی های دیواری و نقاشی علاقه داشت. او کتاب های خود را تصویرسازی می کرد و در نمایشگاه های هنری شرکت می کرد. من انتشار را در موسسه شروع کردم.

پس از تحصیل به تدریس تاریخ، طراحی، زبان و ادبیات روسی در روستای املیانوو، جمهوری خودمختار شوروی سوسیالیستی تاتار پرداخت. سه سال بعد به مسکو بازگشت، در یک مدرسه عصرانه برای جوانان و در یک مجله کودکان کار کرد. اشعار و داستان های او برای کودکان در Smena، Murzilka، Ogonyok، Pioneer منتشر شد.

یوری کوال مایل به قرمز
یوری کوال مایل به قرمز

درباره خلاقیت

یوری ایوسیفوویچ برای مدت طولانی در حومه شهر در منطقه وولوگدا زندگی می کرد. ژانر مورد علاقه نویسنده این استمینیاتورهای منثور در مورد روستا و ساکنان آن، طبیعت و حیوانات. بیش از سی کتاب او در زمان حیات کووال منتشر شد. معروف ترین آثار کوال:

  • "اسکارلت" - داستان کوتاه منتشر شده در سال 1968.
  • "ماجراهای واسیا کورولسوف" - داستان در سال 1971 منتشر شد.
  • داستان "کلاه با صلیب‌ها" - در مجموعه "حیاط تمیز" منتشر شده در سال 1970 گنجانده شد.
  • داستان "Undersand" - در سال 1974 منتشر شد.
  • داستان "پنج راهب ربوده شده" - منتشر شده در سال 1976.
  • داستان "قصه های درمنه" - در سال 1978 منتشر شد.

طبق فیلمنامه نویسنده بیش از ده فیلم انیمیشن و دو فیلم بلند از جمله داستان «اسکارلت» فیلمبرداری شد. یوری کووال در سال 1983 جایزه گایدار، در سال 1986 دیپلم IBBY و در سال های 1972 و 1987 برنده مسابقات سراسری اتحادیه شد. در سال 1996، آخرین کتاب "Suer-Vyer" که پس از مرگ یو. آی. کووال منتشر شد، جایزه "سرگردان" را دریافت کرد. نویسنده کودک در 2 اوت 1995 درگذشت.

تشخیص

شهرت بعد از کتاب "اسکارلت" به او رسید. کوال در یکی از مصاحبه های خود گفت که سه داستان و "اوج" نوشته است، اما همه اینها آنقدر نیست - ضعیف تر از "اسکارلت". این اثر در سال 1968 منتشر شد و در مجلات مورد حمایت قرار گرفت.

ویژگی های داستان "اسکارلت"

Koval Yu. I در این اثر حیوان را به عنوان یک شخصیت ادبی تمام عیار با شخصیت خاص خود به تصویر کشیده است. روایت در داستان از طرف نویسنده انجام می شود، او حواسش به هر دو شخصیت است - و سگ آلوم،و به سرباز کوشکین. خواننده با هم ارزی این شخصیت ها درگیر شد. افکار، خلق و خوی و حالت درونی هر دو آشکار می شود، که گاهی باعث می شود فراموش کنید که در کدام مورد یک سگ و چه زمانی در مورد یک شخص است.

کتاب اسکارلت سگ مرزی
کتاب اسکارلت سگ مرزی

احساس اسکارلت

این نیز در طرح تأکید شده است: "کوشکین شروع به آموزش اسکارلت کرد" ، "معلم به کوشکین آموزش داد". سگ نه تنها قابل آموزش نیست، بلکه به طور مستقل و آگاهانه مانند کوشکین یاد می گیرد: "توله سگ شروع به گوش دادن کرد"، "اسکارلت بزرگ شد، شروع به درک چیزهای زیادی کرد."

احساسات در روح سگ می رسند: "اسکارلت بزرگ شد و شروع به اطاعت کرد، زیرا عاشق کوشکین شد" و "اسکارلت را بسیار دوست داشت". آنها حتی شروع به همین فکر کردند: یک شغال دوید، سگ فکر کرد: "بگر، شغال، فرار کن" و مبارز فکر کرد: "خوب است که علی سگ مرزی است، وگرنه سنگ روی سنگ نمی گذارد."

در شرایط مساوی

همانطور که طرح داستان باز می شود، سگ ویژگی های دیگری پیدا می کند، ممکن است بگوییم "انسان": گاهی اوقات او باهوش تر از کوشکین است، با آرامش دستورات مربی را می پذیرد و گاز نمی گیرد، اگرچه می خواهد، زیرا او می خواهد. می فهمد که شما نمی توانید این کار را انجام دهید.

خارج از متن، درک اینکه کووال در مورد چه کسی صحبت می کند دشوار است - در مورد آلوم یا کوشکین، در مورد یک حیوان یا یک شخص. در دستگیری جاسوس فقط کلمات و عبارات خاصی مانند کلمه "پنجه ها" یادآوری می کند که این بالاخره یک سگ است.

وقتی اسکارلت در حال مرگ بود، نه برای خودش، بلکه برای کوشکین احساس تأسف کرد.

این صحنه احساسات هر دو شخصیت را توصیف می کند، که متقاعد می کنند که حیوان از یک شخص پایین تر نیست، گاهی اوقات حتی بالاتر. به دیگران فکر کن نه به خودتهرکسی می تواند. برای انجام این کار، باید احساسات، روح و استعداد داشته باشید.

نویسنده در طول داستان دنیایی را نشان می دهد که در آن حیوانات و انسان ها برابر هستند. این یکی از افکار اصلی بسیاری از آثار یوری ایوسیفوویچ است، همانطور که می توانید با خواندن خلاصه داستان کوال "اسکارلت" ببینید.

داستان اسکارلت یوری کوال
داستان اسکارلت یوری کوال

مقدمه

یه پسر شاد و سرخوش اومد تو مرز خدمت کرد. فرمانده از او پرسید که نام خانوادگی شما چیست، او پاسخ داد که کوشکین، "درختان صنوبر، چوب". کاپیتان به او گفت که درختان مطلقاً ربطی به آن ندارند، اما سگ ها این کار را کردند. و مبارز جوان به مدرسه مربیان سگ رفت. آنها به او یک توله سگ دادند، به او دستور دادند که نامی با حرف "A" شروع کند و از او یک سگ واقعی بسازد. کوشکین فکر کرد: "چرا این نامه خاص؟" به او توضیح داده شد که تشخیص سال تولد سگ راحت تر است.

کوشکین توله سگ را به پادگان آورد، جایی که او اول از همه یک گودال "ساخته" کرد، برای آن صاحب بلافاصله او را با بینی خود فرو کرد و سپس فکر کرد که نام سگ را چه نام بگذارد؟ او برای مدت طولانی کلماتی را که با "الف" شروع می شوند، و نه تنها با این حرف مرتب می کرد. از روی کنجکاوی، توله سگ زبانش را بیرون آورد و بعد به جنگنده گفت: اسکارلت!

کوشکین شروع به آموزش اسکارلت کرد، یک چوب پرتاب کرد و فریاد زد: "Aport!" توله سگ فکر نمی کند که به دنبال او بدود، چرا این کار را انجام دهد؟ چیز دیگر، اگر سوسیس یا استخوان. خلاصه تنبل بود.

مدرسه مربیان

بازخوانی اثر یوری کوال "اسکارلت" را ادامه می دهیم. خلاصه داستان نمی تواند تمام مشکلاتی را که آلوما در مدرسه متحمل می شد، بیان کند. اما مربی به دستاوردهای اسکارلت نگاه کرد و کوشکین را مجازات کرد که پایدارتر باشد.

و یک مبارزتلاش کرد. چوبی انداخت و از اسکارلت خواست آن را بیاورد. توله سگ بلند شد و در جهت مخالف دوید، کوشکین به دنبال آن رفت. او نتوانست به مرد فراری برسد و او را با مشت تهدید کرد. اما اسکارلت می‌دانست که این کار را نمی‌کند، زیرا کتک زدن سگ‌ها آخرین چیز است و این کوشکین یک "مرد خوب" است.

سپس اسکارلت برایش متاسف شد و دنبال چوب دوید. کوشکین در کودکی خوشحال بود و گفت که به محض دریافت یک بسته از خانه، اولین کاری که انجام می دهد این است که یک تکه سوسیس به آلوم بیاورد. سگ فکر کرد: "در حالی که منتظر می مانی، از گرسنگی پاهایت را دراز می کنی." اما او قصد نداشت پاهایش را دراز کند، زیرا سگ‌ها در اینجا به خوبی تغذیه می‌شدند و کوشکین اصلاً به آشپزخانه دوید - برای اسکارلت التماس استخوان کرد.

سگ واقعی

بازخوانی داستان "اسکارلت" اثر Y. Koval را ادامه می دهیم. به زودی سگ شروع به اطاعت از صاحبش کرد، زیرا او عاشق او شد. وقتی کوشکین بسته ای دریافت کرد، آن را با اسکارلت به اشتراک گذاشت. البته سگ بلافاصله آن را خورد و فکر کرد که اگر کسی برای او چیزهایی ارسال کرده باشد، مطمئناً کوشکین را با "چیزی خوشمزه تر" "غلت می کند".

مربی به آنچه که جنگنده و سگ یاد گرفته بودند نگاه کرد و فریاد زد. کوشکین روزهای متوالی اسکارلت را آموزش می داد. سگ تقریباً همه دستورات را می دانست ، اما این برای شخص خصوصی کافی نبود - او را با پارچه ای در بینی او فرو کرد. سپس او را صدا کرد، افرادی که لباس‌های لباس پوشیده بودند در حیاط ایستاده بودند، و ناگهان بوی اسکارلت به مشام رسید - دقیقاً مانند بوی پارچه‌ای که کوشکین در بینی او فرو کرد. مربی هر دو را تحسین کرد.

yu farrier story scarlet
yu farrier story scarlet

امتحان

به نحوی که جنگنده سگ را داخل ماشین گذاشت، اسکارلت بلافاصله خواست مربی را گاز بگیرد، اما… غیرممکن است، بنابراین کوشکین گفت. آنها از کابین نزدیک جنگل بیرون پریدند و مربی دستور بازداشت آنها را دادمتخلف اسکارلت بلافاصله متوجه نشد که به دنبال چه کسی باشد. او فقط در امتداد لبه دوید و ناگهان بوی شخص دیگری را احساس کرد. هر کاری که «ناقض» انجام نداد - مسیر را با تنباکو پاشید و طفره رفت، اما اسکارلت سرسختانه به جلو دوید.

سرانجام سگ به او رسید. کوشکین افسار را رها کرد و اسکارلت به مزاحم رسید و او را به زمین زد. جنگنده ای که به کمک آمد به سختی سگ را کشید. مربی از آنها تعریف کرد، آنها سوار ماشین شدند و به مدرسه برگشتند. کوشکین یک کراکر عالی را در دهان آلوم گذاشت و سگ فکر کرد که احتمالاً مربی نیز دوست دارد با خوشحالی ترقه را گاز بگیرد، اما او آن را نگرفت.

یوری کوال مایل به قرمز کوتاه
یوری کوال مایل به قرمز کوتاه

در پاسگاه

روز رسید که رزمنده و سگ از مدرسه خداحافظی کردند و به مرز رفتند. کاپیتان صمیمانه با آنها احوالپرسی کرد، اما از اینکه سگ آلیم نام داشت تعجب کرد. کوشکین گفت: «این مدرسه نیست، می‌بینی اسکارلت، اینجا کوه‌ها هستند.»

به نحوی کوشکین از وظیفه برگشت و ناگهان زنگ خطر به صدا درآمد. گویی باد مرزبانان را با خود برده بود، فقط نیروهای گشت در پاسگاه مانده بودند. کوشکین آلوگو را گرفتند و به سراغ مزاحم رفتند. سگ بوی شخص دیگری را استشمام کرد و دنبال آن رفت. کنار درخت سیبی ایستاد و پارس کرد. کوشکین سرش را بلند کرد و مردی را دید. او گفت که برای چیدن سیب بالا رفت و خودش با چاقو به سمت کوشکین هجوم برد. سگ در حالت آماده باش بود - او چاقو را از دست راهزن زد و او را به زمین زد.

خلاصه آهنگر قرمز
خلاصه آهنگر قرمز

ردهای خرس

بازخوانی اثر Y. Koval "Scarlet" را ادامه می دهیم. پاییز و زمستان گذشت. بهار آمده است. بنابراین آلی و کوشکین با هم خدمت کردند. رئیس اغلب آنها را مخفیانه می فرستاد. آنها در بوته ها پنهان شدند و با نفس بند آمده نشستند - مرزمحافظت می شود. به نوعی آلی و کوشکین در امتداد نوار قدم می زدند و ردهای خرس را دیدند. اما جنگنده می دانست که چنین علائمی توسط متخلفان در کفش های مخصوص باقی مانده است. من مسیر اسکارلت را طی کردم و به سمت خرس رفتم. جانور به سمت سگ هجوم آورد و او را زخمی کرد.

کوشکین آلگو را در آغوش خود به سمت پاسگاه حمل کرد. افکار سرباز در یک توپ بود. راه می‌رود، به نفس‌های سنگین سگ گوش می‌دهد، صدای تپش وحشیانه قلب سگ را می‌شنود. Alogo را به امدادگر آورد. او زخم ها را شست، برای مدت طولانی دوخت. و درد دارد. آلوم حتی می خواست او را گاز بگیرد. کوشکین کنار او نشست، سر اسکارلت را نوازش کرد و زمزمه کرد، انگار به او اطمینان می داد: "فقط فکر کن، خرس." سپس کوشکین سگ را به سوله ای که سگ ها در آن زندگی می کردند برد ، از او مراقبت کرد ، استخوان های خوشمزه ای آورد. وقتی زخم ها خوب شد، شروع کرد به بیرون بردن او به حیاط، تا خودش را زیر آفتاب گرم کند. کوشکین روی یک نیمکت می نشیند و گیتار می نوازد. و سگ در کنار او می نشیند و با او آواز می خواند. سربازان دیگر آمدند، به آهنگ های اسکارلت گوش دادند و خندیدند.

دشمن نمی گذرد

پس تابستان و پاییز گذشت. زمستان آمد. کوشکین و علی در حال انجام وظیفه بودند و متوجه آثاری شدند. ظاهراً مزاحم سنگین بود. آنها مسیر را دنبال کردند و متوجه شدند که یک نفر در اینجا راه نمی رود، بلکه شخص دیگری را حمل می کند. آنها یکی را گرفتند، جنگنده اسنگیرف را رها کردند تا از او محافظت کند و خودشان به دنبال دیگری دویدند. باید دنبالش می گشت. خانه را دیدند، وارد شدند، از پیرمرد پرسیدند آیا کسی را دیده است؟ پدربزرگ به پنجره اشاره کرد، کوشکین به بیرون نگاه کرد - یک مزاحم از یک شیب تند پایین می آمد.

خلاصه یوری کوال اسکارلت
خلاصه یوری کوال اسکارلت

آب روی سنگ ها می پیچد، صدای پایی به گوش نمی رسد. اما کوشکین با احتیاط قدم برمی دارد، می ترسد او را بترساند. اسکارلت بوی دشمن را می دهد، پاره می شود، اما سرباز افسار را می گیرد وزمزمه می کند که هنوز وقتش نرسیده است مزاحم در نهر توقف کرد، سگ به صورت توپ جمع شد، کوشکین او را از بند رها کرد. قرمز مایل به قرمز در یک پرش گسترش یافت - و روی مهاجم فرو ریخت. سلاح برق زد، دشمن چندین بار شلیک کرد. اما سگ با دندان اسلحه را از دستانش ربود. کوشکین دوید، متجاوز را گره زد - نفر دوم دستگیر شد. به سگ وفادار نگاه کرد و مات و مبهوت شد: بی حرکت دراز کشیده بود، خون از زخم ها جاری بود و برف را پر می کرد.

خداحافظ

تکمیل بازگویی داستان «اسکارلت» یوری کوال. خلاصه نمی تواند درد جدایی بین کوشکین معمولی و اسکارلت را منتقل کند، برای این کار باید نسخه اصلی را بخوانید.

کوشکین آلگو را در آغوش خود به پاسگاه برد. امدادگر گفت که سگ زنده نخواهد ماند - زخم خیلی شدید بود. اما کوشکین او را باور نکرد، نزدیک علی نشست، او را نوازش کرد، قول داد به محض رسیدن بسته، سوسیس را به او بدهد. چشمان سگ تار شد، سپس درخشان شد.

آلوم از گوش دادن به کوشکین خوشحال شد، اما سر سگ شروع به چرخیدن کرد، پرندگان شنا کردند و سرش سنگین شد. سگ نتوانست آن را نگه دارد و آن را روی پنجه هایش انداخت و لرزید و مرد. و کوشکین هنوز نشسته بود، اسکارلت را نوازش می کرد و می گفت: "و سوسیس، و کیک، و گوشت خوک."

توصیه شده: