فهرست مطالب:
2024 نویسنده: Sierra Becker | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2024-02-26 04:50
مجموعه I. S. Turgenev "یادداشت های یک شکارچی" مروارید ادبیات جهان نامیده می شود. همانطور که A. N. Benois به درستی خاطرنشان کرد: "این در نوع خود یک دایره المعارف غم انگیز، اما عمیقاً هیجان انگیز و کامل در مورد زندگی روسیه، سرزمین روسیه، مردم روسیه است." این امر بهویژه در داستان کاسیان با شمشیر زیبا به وضوح دیده میشود: «تو از تپه بالا میروی و آنجا رودخانه و چمنزار و جنگل است. دور، دور را ببینید.»
آنالیز محصول
داستان "کاسیان با شمشیر زیبا" که در این مقاله با خلاصه ای از آن آشنا می شویم در سال ۱۸۵۱ نوشته شده است. در آن، نویسنده جنبه دیگری از زندگی مردم را برجسته می کند - جستجوی حقیقت، که مشخصه آن زمان بود. نظام رعیتی نتوانست احساس میهن پرستی و عشق به وطن را در دهقانان سرکوب کند. کاسیان، که از نیمی از روسیه آمده است، زیبایی سرزمین روسیه را تحسین می کند: او از "سینبیرسک - شهر باشکوه" بازدید کرد، به"مسکو - گنبد طلایی". او باید روی "اوکا پرستار" و روی "کبوتر تسنا" و روی "مادر ولگا" می بود. بسیاری از "دهقانانی که کفش های ضخیم پوشیده اند" در جهان پرسه می زنند و "به دنبال حق هستند". و کاسیان داستان خود را پر از عشق به سرزمین مادری خود با این جمله به پایان می رساند که "در انسان عدالت نیست."
احساس میهن پرستانه قهرمان داستان با ترحم برای "دهقانان خوب" که در میله ها برده شده اند درآمیخته می شود. و کاسیان مکانهایی را آزاد تصور میکند که «پرنده گامایون»، برگهای آنجا در زمستان «از درختان» نمیریزد، و فرد «در قناعت و عدالت» زندگی میکند. هنگامی که او از رویاهای خود به شکارچی می گوید، گفتار او "عمداً جدی" می شود. همانطور که تحلیل و محتوای «کاسیان با شمشیر زیبا» نشان می دهد، تورگنیف «حقیقت جویی» را موضوع اصلی اثر قرار داده است. بنابراین، او خلق و خوی ضد رعیتی قهرمانان را نشان داد، زیرا نمی توان در مورد آن با صدای کامل صحبت کرد.
اما حقیقت جویی مردم با بی عدالتی اجتماعی پیوند ناگسستنی دارد. کاسیان که از رودنایا کراسیوایا مچی نقل مکان کرد به این دلیل که ارباب زمین را در آنجا خریده است، مالکیت زمین را رد می کند و معتقد است که این کار قوانین خدا را نقض می کند. از این رو به شکارچی، ارباب، «لباس آلمانی» بر تن داشت و در تمام طول راه ساکت بود. و البته، عشق کاسیان به طبیعت بیتوجه نمیماند، شخصیتی عالی و مذهبی به خود میگیرد.
ویژگی های روایت
در کنار محتوای ایدئولوژیک، "یادداشت های شکارچی" یک ویژگی دیگر نیز دارد - تصویر یک شکارچی - یک راوی که روایت از طرف او انجام می شود. او یک خارجی نیستناظر وقایع، اما شرکت کننده آنها، که نگرش خود را نسبت به شخصیت ها پنهان نمی کند و هرگز نسبت به رفتار آنها که با خواننده در میان می گذارد، بی تفاوت نمی ماند، گویی او را درگیر رویدادهای جاری می کند. نویسنده نام خود را به خواننده نمی گوید. به خلاصه «کاسیان با شمشیر زیبا» بپردازیم، بیایید او را به صورت شرطی «راوی» بنامیم.
راهپیمایی غمگین
در بازگشت از شکار در یک روز تابستانی ابری، راوی در گاری در حال چرت زدن بود. اما سپس حرکات بی قرار مربی توجه او را جلب کرد - او افسار را کشید و شروع به فریاد زدن بر سر اسب ها کرد. با نگاهی به اطراف، راوی در مسیر باریکی که از جاده آنها عبور می کرد، یک دسته تشییع جنازه را دید. یک کشیش و یک شماس سوار گاری شدند، چهار مرد تابوتی را پشت گاری حمل کردند، دو زن به دنبال آنها رفتند و یکی کوچکتر یکنواخت و ناامیدانه ناله می کرد.
کاوشگر اسبها را میراند تا جلوتر از راهپیمایی پیش بیایند، ملاقات با مرده در جاده فال بد است. اما قبل از اینکه حتی صد قدم پیش برویم، گاری کج شد. کالسکه سوار در حالی که دستش را تکان می داد گفت که اکسل شکسته است. در حالی که او چرخ را تنظیم می کرد تا به شهرک های یودا برسد، یک صفوف غم انگیز با آنها آمد. کالسکه پس از اینکه بی صدا با چشمانش دنبالشان شد گفت: مارتین نجار در حال دفن است. پس از تنظیم چرخ، او به راوی پیشنهاد کرد که داخل گاری شود تا آرام آرام به محل سکونت برسد. اما او که امتناع کرد، پیاده رفت.
شهرک یودینا
خلاصه "کاسیان با شمشیر زیبا" را ادامه می دهیم. بدیهی است که اخیراً شش کلبه زهوار در شهرک ها ساخته شده است، زیرا همه آنها محاصره نشده اند.واتل روحی در خیابان وجود ندارد. راوی در کلبه اول کسی را جز گربه نیافت و به خانه دوم رفت. در حیاط، زیر آفتاب، پسری دراز کشیده بود. در همان نزدیکی، زیر یک سایبان، اسبی لاغر ایستاده بود. او به کودک خوابیده نزدیک شد و شروع به بیدار کردن او کرد. سرش را بلند کرد و با دیدن استاد، فوراً از جا پرید و پرسید: «به چه چیزی نیاز داری؟»
راوی که از ظاهر او شگفت زده شده بود، بلافاصله به این سؤال پاسخ نداد. در مقابل او کوتوله ای پنجاه ساله با چهره ای چروکیده، چشمانی که به سختی قابل توجه بود، ایستاده بود که نگاهش مانند صاحبشان عجیب بود. در حال بهبودی، او به کوتوله توضیح داد که آنها باید یک محور جدید تهیه کنند. پیرمرد عجیب که فهمیده بود یک شکارچی است، با صدایی شگفت انگیز جوان گفت که تیراندازی به پرندگان خوب نیست. او یک محور ندارد، اما شما می توانید آن را به برش (برای پاکسازی). پیرمرد با بی میلی بلند شد و به خیابان رفت. کالسکه سوار با دیدن پیرمرد گفت که مارتین نجار مرده است و پرسید که چرا او کاسیان او را درمان نکرده است؟ کاوشگر اسب کاسیانوف را مهار کرد و آنها به راه افتادند.
کاسیان
خلاصه اثر "کاسیان با شمشیر زیبا" راوی با شرح سفر خود به برش با کاسیان ادامه می دهد. اسب در کمال تعجب به سرعت دوید. بله، و کاسیان زیرکانه راه می رفت و لقب بلوخ را توجیه می کرد. پس از رسیدن به بریدگی ها، آنها موفق شدند یک محور از کارمندان بگیرند. راوی می دانست که باقرقره ها اغلب در مناطق آزاد زندگی می کنند و به شکار می رفت. کاسیان که در تمام طول راه سکوت کرده بود، ناگهان خواست تا با استاد برود. در راه چند سبزی چید و با نگاهی عجیبنگاهی به همسفر خود انداخت که شکار را فراموش کرده بود و بیشتر و بیشتر به کاسیان نگاه می کرد. او پرندگان را صدا زد و آنها که اصلاً از کوتوله نمی ترسیدند، روی او حلقه زدند. شکارچیان با پیدا کردن هیچ بازی به پاکسازی های همسایه رفتند. راوی با دیدن کورنکرک شلیک کرد و کاسیان در حالی که کف دستش را پوشانده بود، زمزمه کرد: "این یک گناه است، یک گناه."
گرمای طاقت فرسا آنها را به داخل بیشه کشاند. از آنجایی که کاسیان با هم صحبت نمی کرد و همچنان ساکت بود، راوی در زیر درختی دراز کشید. در کمال تعجب، پیرمرد اولین نفری بود که صحبت کرد و توضیح داد که کشتن پرنده جنگل گناه است، پرنده اهلی موضوع دیگری است، خدا برای انسان تعیین کرده است. سخنرانی کاسیان جدی و عجیب به نظر می رسید، نه مانند یک دهقان. گفت برای لذت انسان بلبل می گیرد، نمی فروشد، می دهد. کاسیان باسواد بود، اما بدون خانواده. آنها را از شمشیر زیبا به اینجا منتقل کرد. دلش برای سرزمین مادری اش تنگ شده بود. گاهی اوقات او مردم را با گیاهان معالجه می کند، که او را دکتر می نامند، که او به طور قطع با آن مخالف است. او نتوانست مارتین را نجات دهد، زیرا آنها خیلی دیر به کاسیان روی آوردند - نجار دیگر مستاجر نبود. پیرمرد از بسیاری از شهرها دیدن کرد و دهقانان دیگر در سراسر جهان به دنبال حقیقت می گردند. او خلاصه کرد و به آرامی خواند: «در مرد عدالت نیست.»
آننوشکا
خلاصه "کاسیان با شمشیر زیبا" را با دیدار با انوشکا ادامه دهیم. کاسیان لرزید و با دقت شروع به نگاه کردن به انبوه کرد. راوی به اطراف نگاه کرد و دختر کوچکی را دید که سارافون آبی پوشیده بود و جعبه ای حصیری در دست داشت. پیرمرد با محبت او را صدا زد. زمانی که اونزدیک تر شد، معلوم شد که او 13-14 ساله است، او فقط لاغر، کوچک، باریک و بسیار شبیه به کاسیان بود: همان حرکات ماهرانه، ویژگی های تیز و نگاه حیله گر. هنگامی که از کاسیان پرسیده شد که آیا این دختر او است یا خیر، کاسیان به طور اتفاقی پاسخ داد که او یکی از اقوام است. در عین حال عشق و لطافت در تمام ظاهرش خوانده می شد.
داستان عروفی
بازگشت شکارچیان خلاصه داستان "کاسیان با شمشیر زیبا" را کامل می کند. شکار شکست خورد و آنها به شهرکها روی آوردند. در راه کاسیان گفت که این او بود که بازی را از بین برد. راوی نتوانست او را متقاعد کند که این غیرممکن است. یروفی در شهرک ها منتظر او بود و از این که چیزی برای خوردن نداشت راضی بود. آنوشکا در کلبه نبود، اما جعبه ای با قارچ وجود داشت. کاوشگر محور جدید را تنظیم کرد و آنها از شهرک بیرون راندند. یروفی عزیز به او گفت که از قدیم کاسیان را می شناسد. او فردی فوق العاده است، او با عموهایش کار می کرد، سپس شروع به زندگی در خانه کرد، اما نمی توانست بنشیند - "مطمئناً یک کک". یا مثل جغد ساکت می شود، ناگهان شروع می کند به حرف زدن خدا می داند چیست. ولی خیلی خوب میخونه آنوشکا او یتیم است و هیچ کس مادرش را نمی شناسد. اما یک دختر خوب در حال بزرگ شدن است ، کاسیان روحی در او ندارد ، فقط نگاه کنید - او تصمیم می گیرد سوادآموزی را آموزش دهد. در راه، اروفی چندین بار توقف کرد تا روی محور گرم شده آب بریزد. وقتی به خانه برگشتند هوا تاریک بود.
نتیجه گیری
پس از مطالعه خلاصه "کاسیان با شمشیر زیبا" به چه نکاتی باید توجه کرد؟ تورگنیف از طریق تصویر کاسیان نشان داد که دهقان با عشق به طبیعت مشخص می شود، که در آن قدرت خود را جلب می کند، او رویاهای زندگی بهتر را به او می دهد وآزادی کاسیان آنقدر با او ادغام شده است که حتی در جنگل نیز مانند خانه خود رفتار می کند: یا "چند سبزی را چیده" یا "با پرندگان" "مشترک خوانده است". این امر در چنین افرادی موجب قوت روحیه فوق العاده ای می شود که فردی که از طبیعت خارج شده از آن محروم می شود. بنابراین، احساسات عمیق زیباییشناختی کاسیان از آرمانهای آزادیخواهانه جدایی ناپذیر است. او رویای مکان های آزاد را در سر می پروراند که در آن نه تنها زمین های حاصلخیز، بلکه مراتع، جنگل ها، مزارع و رودخانه ها وجود داشته باشد. مثل شمشیر زیبا - تا فاصلههای بیکران به روی نگاه باز شود.
توصیه شده:
اریستوفان "پرندگان": خلاصه، تحلیل
کمدی «پرندگان» اثر آریستوفان یکی از مشهورترین آثار این نویسنده یونان باستان است. این کار حجیم ترین اثر او به حساب می آید (شامل بیش از یک و نیم هزار بیت) است که کمی کمتر از طولانی ترین تراژدی در ادبیات یونان باستان - ادیپ در کولون اثر سوفوکل است. در این مقاله خلاصه ای از کار را بیان می کنیم، آن را تحلیل می کنیم
داستان یوری کووال "اسکارلت": خلاصه ای از اثر
یوری کوال نویسنده مشهور کودکان است. فیلم های زیادی بر اساس آثار او فیلمبرداری شده است، از جمله داستان "اسکارلت" که در مورد دوستی واقعی بین یک مرد و یک سگ می گوید. این داستان نه تنها برای بچه ها، بلکه برای بزرگسالان نیز به یکی از محبوب ترین ها تبدیل شده است
خلاصه "دختر کوچولو کبریت": داستان کریسمس هانس اندرسن
داستان پریان "دختر کبریت کوچک" که خلاصه ای از آن در ادامه ارائه می شود، به یکی از تاثیرگذارترین داستان های هانس اندرسن تبدیل شده است. یک داستان کریسمس که پایان خوشی ندارد می تواند به هر خواننده ای بیاموزد که قدر آنچه را دارید بداند و با نگاهی بسیار واقعی به جهان نگاه کند
داستان اکاترینا موراشوا "کلاس اصلاح": خلاصه و ایده اصلی کار
روانشناس و نویسنده کتابهای نوجوانان اکاترینا موراشوا در مورد دشوارترین موضوعات می نویسد. او نافذ، صریح، گاهی اوقات بی رحمانه، اما همیشه صمیمانه در مورد واقعیت های امروز صحبت می کند. یکی از اینها داستان کاترینا موراشوا "کلاس اصلاح" بود. خلاصه کار - در این مقاله
سولوخین "انتقام جو": خلاصه ای از داستان
داستان سلوخین «انتقامگیر» که خلاصهای از آن (برای خاطرات خواننده) است، درباره دو دانشآموز میگوید. در نگاه اول، این فقط یک داستان کودکانه است، اما چقدر آموزنده است