فهرست مطالب:

یوری اولشا، حسادت. خلاصه، شرح، تحلیل و بررسی
یوری اولشا، حسادت. خلاصه، شرح، تحلیل و بررسی
Anonim

در سال 1927، نویسنده شوروی یوری کارلوویچ اولشا رمانی به نام "حسادت" نوشت. به گفته خوانندگان، نویسنده در آن تراژدی "شخص اضافی" را به روشی جدید نشان می دهد: قهرمان به خود نمی پردازد و احساسات مثبت یا همدلی را برمی انگیزد، مانند چاتسکی گریبوئدووا، اونگین پوشکین، پچورین لرمانتوف، رودین تورگنیف، بندر. ایلفا و پتروا. برعکس، "فرد اضافی" در رمان "حسادت" یوری اولشا بیشتر باعث خصومت می شود: او حسود، ترسو و کوچک است. اولشا دقیقاً چنین نماینده ای از روشنفکران در جامعه جوان شوروی را به خواننده نشان می دهد. همه اینها را می توان با خواندن خلاصه «حسادت»، بازگویی کوتاه وقایع این رمان دید.

حسادت olesha yu
حسادت olesha yu

جلسه شخصیت های اصلی

خلاصه رماناولشا "حسادت" با روایتی از طرف قهرمان داستان شروع می شود. نیکولای کاوالروف بیست و هفت ساله است. در حالی که مست بود در یک میخانه با هم درگیر شد. کاوالروف را به خیابان انداختند. آندری بابیچف، یک کمونیست، مدیر موفق یک تراست صنایع غذایی، که با ماشینش از آنجا عبور می کرد، با چنین شکل بدی او را گرفت. ناجی سخاوتمند است: او کاوالروف را به خانه خود می آورد و به او اجازه می دهد در یک اتاق جداگانه زندگی کند و هشدار می دهد که مبل این اتاق متعلق به پسر خوانده هجده ساله او، بازیکن فوتبال ولودیا ماکاروف است. بنابراین، هنگام بازگشت پسر از مورم، مبل باید تخلیه شود. بابیچف همچنین به کاوالروف یک کار ساده پیشنهاد می کند: او باید اسناد را تصحیح کند و مواد را انتخاب کند.

تولد حسادت

خلاصه "حسادت" اولشا داستان دوره کوتاهی را ادامه می دهد که طی آن احساسات قدردانی قهرمان برای نجات خود به حسادت و خصومت دردناک تبدیل می شود.

به مدت دو هفته کاوالروف با بابیچف زندگی می کند و او را تماشا می کند. او از این که اینقدر موفق است، به کارش علاقه دارد، آزرده خاطر است: آندری با نامی برای شکلات ها کار می کند، روی ایجاد نوع جدیدی از سوسیس کار می کند، در حال ساخت یک غذاخوری عمومی به نام "Chetvertak" است.

خلاصه حسادت
خلاصه حسادت

کاوالروف نیکوکار خود را تحقیر می کند و او را مرد سوسیس می خواند و او را فردی پست تر از خود می داند. کاوالروف خود را بسیار باصفا و دارای استعداد شاعرانه می داند، زیرا برای صحنه شعر و مونولوگ می سراید.موضوعات نپمانی، بازرس مالی، سوولادیشنی، نفقه. او به طرز دردناکی به بابیچف، زندگی موفق، حرفه، سلامتی و انرژی او حسادت می کند. کاوالیرز تمام تلاش خود را می کند تا نقاط ضعف و آسیب پذیری را پیدا کند. حسادت او به ولودیا ماکاروف، که حتی او را نمی شناسد، بی حد و حصر است.

رویاهای محقق نشده

کاوالروف رویای مشهور شدن را در سر می پروراند، وسواس فکرهای بلندی دارد. او در یکی از شهرهای استانی فرانسه به دنیا می‌آمد و زندگی می‌کرد و سپس به پایتخت می‌رفت و کاری بزرگ انجام می‌داد. و او محکوم به زندگی در کشوری است که در آن یک فرد موفق باید درک واقع بینانه از واقعیت داشته باشد. قهرمان می فهمد که زندگی او به نتیجه نرسیده است، او در آن چیزی به دست نخواهد آورد. و او مشهور نخواهد شد.

کاوالروف رویای عشق بزرگی را در سر می پروراند، اگرچه می فهمد که او نیز دیگر در زندگی او نخواهد بود. آنچکا پروکوپویچ چهل و پنج ساله، یک بیوه چاق و شلخته، کسی است که می تواند به عنوان یک مرد از عشق با او راضی باشد. او متوجه می شود که تا سر حد تحقیر شده است و این او را عصبانی می کند.

جلال شخص دیگری

قهرمان مجبور می شود به بابیچف کمک کند: سوسیس های ساخته شده با استفاده از فناوری جدید را به آدرس های مناسب بیاورد.

خلاصه اولشا
خلاصه اولشا

مردم به خالق تبریک می گویند و کاوالروف از اینکه شکوه به سوسیس ساز می رسد عذاب می کشد و عصبانی است. خلاصه داستان "حسادت" توسط اولشا تجربیات قهرمان را منتقل می کند که همه جا به طرز دردناکی بی فایده بودن خود را احساس می کند، احساس غریبه می کند. و اطرافیان دائماً این را به او یادآوری می کنند: یا اجازه ندارد به فرودگاهی که قرار است یک هواپیمای کاملاً جدید بلند شود یا به یک کارگاه ساختمانی برود.بزرگترین اتاق غذاخوری "پنجشنبه".

نامه

حسادت کاوالروف را عذاب می دهد. او را از یک زندگی آرام محروم کرد. قهرمان در ناامیدی تصمیم می گیرد نامه ای به بابیچف بنویسد. او در آن از نفرت خود از او گزارش می دهد، به هر طریق ممکن سعی می کند او را آزار دهد. قهرمان همچنین در نامه ای می نویسد که از ایوان، برادر بابیچف حمایت می کند، که آندری او را فردی تنبل و فردی مضر برای جامعه می خواند. کاوالروف صحنه اخیری را که شاهد بود، به یاد می آورد، که چگونه ایوان از والیا، دخترش، خواست تا نزد او بازگردد. سپس قهرمان با دیدن او تصمیم گرفت تصویر والیا را موضوع رویاهای عاشقانه خود قرار دهد.

خلاصه olesha yu k envy
خلاصه olesha yu k envy

گاف نابخشودنی

کاوالروف تصمیم می گیرد خانه بابیچف را ترک کند. ولودیا ماکاروف دانشجو و فوتبالیست در جریان اردوی خود برمی گردد. کاوالروف گیج شده است، او با حسادت تماشا می کند که چگونه روی کاناپه ای که دوستش داشت می نشیند. کاوالروف تلاش می کند به بابیچف تهمت بزند. با این حال، ماکاروف بی سر و صدا اتهامات خود را نادیده می گیرد. با رفتن، قهرمان جرأت نمی کند نامه ای را که نوشته است ترک کند، بنابراین آن را با خود می برد. با این حال، بعداً متوجه می شود که به طور تصادفی یک نامه کاملاً متفاوت به جای نامه خود گرفته و نامه خود را روی میز گذاشته است. خلاصه Yu. K. Olesha "حسادت" به وضوح نشان می دهد که این نادیده گرفتن نقشی مرگبار خواهد داشت. کاوالروف پس از کشف اشتباه خود در ناامیدی فرو می رود. او به بابیچف برمی گردد. قهرمان آماده است تا از او طلب بخشش و توبه کند. اما وقتی نیکوکار خود را می بیند، فراموش می کند که می خواسته استغفار کند. کاوالروف به آندری توهین می کند و وقتی می بیند والیا از اتاق خوابش بیرون می آید، سرش را کاملا از دست می دهد.حسادت و حسادت او در نهایت از در پرتاب می شود. قهرمان پر از انتقام شیطانی است و ناجی منفور خود را تهدید به کشتن می کند.

داستان ایوان بابیچف

در خلاصه داستان "حسادت" اولشا نمی توان از یک قهرمان دیگر - برادر آندری - نام برد. پس از وقفه نهایی با آندری بابیچف، کاوالروف متحد برادرش ایوان می شود که معلوم شد همان بازنده زندگی است. از اعترافات خود، قهرمان متوجه می شود که ایوان از کودکی توانایی اختراع را نشان داده است که به همین دلیل او را مکانیک می نامیدند. پس از فارغ التحصیلی از انستیتوی پلی تکنیک، مدت کوتاهی به عنوان مهندس مشغول به کار شد. و اکنون زندگی او میخانه هایی است که در آن به دنبال خود می گردد: پرتره می کشد، فی البداهه می نویسد و موعظه می کند.

خلاصه ای از آثار یوری اولشا
خلاصه ای از آثار یوری اولشا

ایوان همه کسانی را که با احساسات انسانی بیگانه نیستند می خواهد به بی روحی اعتراض کنند که به گفته او سوسیالیسم در خود به وجود می آورد و از یک فرد ماشین می سازد. او با نفرت پنهانی با برادرش آندری رفتار می کند که به نظر او دخترش والیا و همچنین پسر خوانده اش ولودیا ماکاروف را از او گرفت. همه اینها ایوان را به کاوالروف نزدیکتر می کند.

Ophelia

ایوان قصد دارد به متحد تازه یافته خود ماشین اختراعی خود را نشان دهد که دارای تعداد زیادی عملکرد مختلف است. طبق داستان سازنده، این دستگاه می تواند هر کاری را انجام دهد، اما او آن را منع کرده است. این ماشین می‌توانست همه مردم را خوشحال کند، اما ایوان تصمیم گرفت با خراب کردن آن انتقام دوران خود را بگیرد. او مبتذل ترین احساسات انسانی را در او قرار داد. تصادفی نیست که مخترع این را نامیده استدستگاه "Ophelia" - نام دختری که از ناامیدی و عشق دیوانه شد. کاوالروف در حال تماشای ایوان است که به نظر می رسد با کسی در آن طرف حصار صحبت می کند. یک سوت نافذ ایوان و کاوالروف را به وحشت می اندازد. آنها با هم فرار می کنند.

یک افسانه دیگر

کاوالروف از ترسش شرمنده است. بالاخره پسری را دید که با دو انگشتش سوت می زد. علاوه بر این، او به وجود ماشینی که گفته می شود ایوان ایجاد کرده است، اعتقادی ندارد. کاوالروف در این مورد به او اطلاع می دهد. پس از تفرقه ای که در پی آن رخ داد، کاوالروف تسلیم شد. ایوان بلافاصله با یک افسانه جدید می آید - داستانی در مورد اینکه چگونه ماشین اختراع شده خود را به محل ساخت و ساز "ربع" می فرستد و آن را از بین می برد. برادر آندری، شکست خورده، به سمت او می خزد.

جلسه جدید

Kavalerov در میان تماشاگران در مسابقه فوتبالی که ولودیا ماکاروف در آن بازی کرد بود.

حسادت اولشا
حسادت اولشا

او با حسادت دردناک ولودیا، آندری بابیچف و والیا را تماشا می کند. به نظر می رسد که آنها توسط توجه جهانی احاطه شده اند و از آن خوشحال هستند. هیچ کس متوجه خود کاوالروف نمی شود. او از این واقعیت که ولیا در دسترس او نیست عذاب می دهد.

قهرمان مست شبانه به خانه برمی گردد. کاوالروف یک بار در رختخواب با آنچکا پروکوپویچ و پس از شنیدن مقایسه های او با همسر سابقش عصبانی می شود. او بیوه را کتک می زند که او را نیز خوشحال می کند. قهرمان بیمار می شود. آنچکا از بیماران مراقبت می کند. در حالت هذیان، والیا و ولودیا خوشحال به سمت او می آیند و "افلیا" که ایوان را با سوزن به دیوار چسبانده است، او را تعقیب می کند.

آخرین محل استراحت

کاوالروف پس از بهبودی از بیماری خود سرشار از امید استزندگی شکست خورده خود را به سمت بهتر تغییر دهید او از بیوه فرار می کند، شب را در بلوار می گذراند. پس از تصمیم گیری برای مقابله با آنچکا، او به او باز می گردد. آخرین صحنه در خلاصه داستان اولشا از حسادت در اتاق بیوه اتفاق می افتد. قهرمان با بازگشت به او، ناگهان ایوان را می بیند که روی تخت او نشسته است و به او نوشیدنی می دهد. درست مانند کاوالیرز، او در اینجا آرامش می یابد.

پس‌گفتار

خلاصه "حسادت"، بررسی های اولشا درباره آن، که در خاطرات روزانه او نوشته شده است، گواه نگرش خاص نویسنده به تصویر کاوالروف است. او آن را زندگی نامه ای کرد. قهرمان یک روشنفکر، یک شاعر و یک رویاپرداز است، او به یک فرد اضافی در واقعیت سوسیالیستی تبدیل شده است. با این حال، کاوالرف با همه تحقیرهایش، برخلاف آندری بابیچف، یک سوسیس ساز موفق و هدفمند، بازنده به نظر نمی رسد. سوسیس در این رمان نماد رفاه نظام سوسیالیستی است.

به گفته خوانندگان، کشمکش در «حسادت» ی.اولشا تضاد شاعر و جامعه است. قدرت و هدف شاعر در جامعه گفتن حقیقت است. رابطه بین هنرمند و جمعیت نمی تواند ساده باشد. نویسنده تصویر یک فرد خلاق را که به واقعیت می اندیشد، نماینده دولت جدید، یک تاجر، و یک تمرین کننده در تضاد قرار می دهد.

حسادت کتاب
حسادت کتاب

با توجه به خلاصه آثار یوری اولشا می توان به این نکته اشاره کرد که رمان «حسادت» اوج کار اوست، یک موفقیت ادبی. شایستگی بالای هنری این اثر توسط منتقدان به اتفاق آرا شناخته شد. با این حال، مشکلات فلسفی، با توجه به بررسیخوانندگان، باعث بحث داغ شد.

توصیه شده: