فهرست مطالب:

داستان اکاترینا موراشوا "کلاس اصلاح": خلاصه و ایده اصلی کار
داستان اکاترینا موراشوا "کلاس اصلاح": خلاصه و ایده اصلی کار
Anonim

روانشناس و نویسنده کتابهای نوجوانان اکاترینا موراشوا در مورد دشوارترین موضوعات می نویسد. او نافذ، صریح، گاهی اوقات بی رحمانه، اما همیشه صمیمانه در مورد واقعیت های امروز صحبت می کند. یکی از اینها داستان کاترینا موراشوا "کلاس اصلاح" بود. خلاصه ای از کار در این مقاله آمده است.

کلاس تصحیح خلاصه
کلاس تصحیح خلاصه

درباره نویسنده

Ekaterina Murashova در فوریه 1962 در لنینگراد به دنیا آمد. پس از مدرسه، او وارد دانشکده زیست شناسی دانشگاه لنینگراد شد. ده سال بعد از دانشکده روانشناسی دانشگاه زادگاهش فارغ التحصیل شد. او نوشتن را از مدرسه شروع کرد. اولین داستان "طلسم" در سال 1989 در مجموعه "دوستی" منتشر شد. Ekaterina Vadimovna برنده چندین جایزه ادبی است. اکنون او به عنوان روانشناس خانواده کار می کند، در دانشگاه تدریس می کند و سخنرانی می کند.

هفتم "E"

بیایید بازگویی خلاصه "کلاس اصلاحی" را با آشنایی با مدرسه ای که آنتون در آن تحصیل می کند، از طرفکه داستان در حال بیان است. این مکتب یک و نیم هزار شاگرد و سیصد معلم دارد. موازی های "A" و "B" سالن های ورزشی هستند، فرزندان حامیان مالی در آنجا تحصیل می کنند. در کلاس های "C" و "G" - کودکان عادی. در «د» بچه‌های خانواده‌های ناکارآمد و کسانی که در اتاق پلیس ثبت‌نام کرده‌اند را جمع‌آوری کردند. آنتون و دوستانش در کلاس هفتم "E" هستند که از آنجا راه به مدارس عادی بسته است.

در یکی از درس ها ویلچری به کلاس رفت و کلاودیا نیکولاونا دانش آموز جدیدی را معرفی کرد - یورا مالکوف. پاشا زورین نه تنها پیشنهاد کرد که با او سر یک میز بنشیند، بلکه به تازه وارد کمک کرد تا جا بیفتد، که اصلاً شبیه او نیست. کلاس با یورا با درک رفتار کرد، اما روز بعد خجالت به وجود آمد. در طول استراحت، یک "اشنیک" کلاس دوم به سمت کالسکه یورینا دوید و گفت که او هنوز نمی تواند پول بدهد، زیرا آن را همراه خود ندارد، اما او را با یک سیب درمان می کند. یورا این را آرام گرفت، شوخی کرد و او و وادیک به عنوان دوست از هم جدا شدند.

خلاصه کتاب کلاس تصحیح
خلاصه کتاب کلاس تصحیح

شب ملاقات

بیایید بازگویی محتوای مختصر "کلاس اصلاح" را با داستان آنتون در مورد جدید ادامه دهیم. یورا پسر خوبی است و اگر ویلچر نبود با دخترها موفق می شد. او بلد بود حتی با خودش هم شوخی کند. هرگز ناامید نشد، فقط شانه هایش را بالا انداخت و همه چیز را از نو شروع کرد. علاوه بر این، قابل توجه بود که برنامه کلاس هفتم برای او آسان بود. تازه وارد به سرعت با همکلاسی هایش دوست شد، زورین کالسکه اش را چرخاند و مانند یک محافظ شخصی بود. به نظر می رسد که او آن را دوست داشت و معلمان انگیزه نجیب پاشکین را تأیید کردند. یورا می توانست با عصا راه برود، اما در همان زمان تکان می خورد وتکان خورد که نگاه کردن به او دردناک است. البته بلافاصله شروع به تقلید کرد. اما او با شوخ طبعی با آن برخورد کرد و با اعتماد به نفس عمل کرد.

یک هفته بعد، یورا کل کلاس اصلاح را به مهمانی خود دعوت کرد. خلاصه ای از فصول متأسفانه نمی تواند بیان کند که همکلاسی ها چگونه دعوت او را پذیرفته اند. هیچ یک از آنها حتی اجازه ورود به خانه های آبرومند را نداشتند. آنتون قوانین آداب معاشرت را خواند و کمی دیرتر آمد، در حالی که بقیه مانند موزه در آپارتمان قدم زدند. برای بسیاری از آنها کتانی روی تخت و کاغذ دیواری روی دیوارها تازگی داشت. میشان یک آینه بزرگ را با در اشتباه گرفت و چوب لباسی را واژگون کرد. همه هجوم آوردند تا در انبوهی از لباس ها به دنبال عینک او بگردند، زیرا بدون آنها چیزی نمی دید. یورا قول داد که به آنتون در مورد آنچه به او کمک می کند "روی آب بماند" بگوید.

دنیای دیگر

یک معلم جدید جغرافیا به کلاس تصحیح آمد. خلاصه همه چیزهایی را که معلم تجربه کرده است را بیان نمی کند. ظاهراً به او اخطار داده نشده بود که باید با کدام دانش‌آموزان برخورد کند. و آنتون دقیقاً به یاد نمی آورد که چند معلم از آنها فرار کرده بودند. بعد از مدرسه، یورا به آنتون گفت که امروز زمان آن است که بفهمیم او از کجا قدرت می گیرد. پشت گاراژها رفتند و آتش روشن کردند. آنتون در حالی که صورتش روی چمن بود از خواب بیدار شد، گرچه بیرون ماه نوامبر بود. او به اطراف نگاه کرد - یک جنگل، یک پاکسازی، پرندگان آواز می خواندند، یورا در حال چیدن توت فرنگی بود. مهمتر از همه، او به آرامی، بدون تلو تلو خوردن، بدون عصا راه می رود. آنتون پرسید: "این چیست، دنیای موازی؟" که یورا گفت که او حتی نمی‌دانست چگونه به اینجا رسیده است.

خلاصه کلاس تصحیح murashova
خلاصه کلاس تصحیح murashova

Odnoklassniki

هر سه شنبهآنها از میتکا پرسیدند که ویتکا کجا رفته است، اما او ساکت ماند. معلوم شد که مادر میتکا دوباره در جایی ناپدید شده است و ویتکا از میلکای هفت ماهه که کوچکترین برادر و خواهرش بود نگهداری می کرد. روز بعد، میشان یک کنگورووشنیک به مدرسه آورد که در آن نوزادان را حمل می کنند. Panteley - یک کوله پشتی بزرگ با غذای کودک. ویتکا در مدرسه ظاهر شد، اما لنکا ناپدید شد. همه چیز برای آنتون روشن شد: دختران پذیرفتند که به نوبت از کودک نگهداری کنند.

ارائه خلاصه "کلاس اصلاحی" با داستان آنتون در مورد همکلاسی آنها سوسک ادامه خواهد یافت. پدرش مست شد و با چاقو به مادرش حمله کرد. سوسک بلند شد و چیزهای زیادی از پدرش گرفت - مرد تمام آبی و زرد در بیمارستان به سر برد. وقتی بچه ها او را ترک کردند ، آنتون پیشنهاد کرد که یورا به "آنجا" برود - به دنیای موازی. آنتون فکر کرد: "خیلی خوب است اگر کل کلاس ما به اینجا بیاید." در همین حال، جغرافیدان سرگئی آناتولیویچ سعی کرد تا معلم الیزاوتا پترونا را متقاعد کند که این کودکان باید به موزه ها و تئاترها برده شوند، علیرغم اینکه این یک کلاس اصلاحی است. خلاصه فصل به فصل کتاب نمی تواند همه آنچه را که آنها در مورد آن صحبت کردند را بیان کند. اما نکته اصلی این است: در پاسخ به اظهارات جغرافیدان مبنی بر اینکه این ناعادلانه است و همه بچه ها یکسان هستند، معلم استدلال کرد که آنها یک پدیده ضد اجتماعی هستند که برای اعتبار سالن ورزشی آنها نیز خطرناک است..

خلاصه کلاس اصلاحی کاترینا موراشوا
خلاصه کلاس اصلاحی کاترینا موراشوا

بازیگران جامعه

مارینکا و آنتون شاهد گفتگوی بین جغرافیدان و کلودیا ایوانونا بودند. سرگئی آناتولیویچ او را متقاعد کرد که او به عنوان معلم کلاس باید بجنگد تا کلاس آنها منحل نشود. جایی کهاین بچه ها خواهند رفت؟ این عادلانه نیست که آنها را در خیابان بیاندازیم. که کلودیا پاسخ داد که کل جهان به این ترتیب کار می کند - به خوش شانس و بدشانس، ثروتمند و فقیر، باهوش و احمق تقسیم می شود. مدرسه فقط قالب جامعه است. خلاصه کتاب «کلاس تصحیح» چه چیز دیگری می تواند بگوید؟

به زودی آنتون شاهد صحنه ناخوشایندی بود. "اشنیکوف" را در یک سفر به ارمیتاژ بردند. وادیک به سمت یورا دوید و گفت که تعداد زیادی صندلی خالی در اتوبوس دارند و او را با آنها رها کرد. که معلم وادیکا به سادگی وحشت کرده بود و دائماً به والدین نگران خود نگاه می کرد. علاوه بر این، تور پرداخت می شود و یورکا پولی ندارد، چرا او اینقدر به این ارمیتاژ نیاز داشت؟ دانش آموز کلاس دوم دانیل به وادیک پیوست، سپس یک کودک دیگر. والدین باید تسلیم فرزندان خود می شدند. همکلاسی هایی که در نزدیکی ایستاده بودند با پول به یورا کمک کردند و کالسکه یورکین در زیر نگاه های تحقیرآمیز مادران به اتوبوس گشت و گذار سوار شد.

تصحیح خلاصه کلاس به فصل
تصحیح خلاصه کلاس به فصل

استش در مشکل است

تقریباً کل کلاس آنفولانزا گرفتند. یورا نیز بیمار شد، فقط او، علاوه بر آنفولانزا، مشکلاتی با قلب خود داشت. آنتون به ملاقات او رفت. آنها فیلم را تماشا کردند، صحبت کردند، اما طوری از هم جدا شدند که انگار برای همیشه خداحافظی می کنند. در راه خانه، لنکا به آنتون رسید و گفت که استشا گم شده است. آنها کالسکه یورکین را دیدند که پشت آن وادیک ایستاده بود. او بود که گفت "داش"های دیمور و تاباکا دارند استشا را به جایی می برند و وادیک آنها را تا خانه دنبال می کند.

آنتون همه چیز را به همکلاسی هایش گفت و به همه گفت به این خانه بدوید و هیاهو کنید. زوجخلاصه کتاب "کلاس اصلاح" نشان می دهد که چگونه بچه ها با هم برای کمک به استشا که دچار مشکل شده بود رفتند. لنکا متوجه شد که کوندراتیف دانش آموز کلاس دهم در این خانه زندگی می کند، پدرش یک فرد مشهور در شهر است. قبل از اینکه خانم وقت تمام کند، یک ماشین پلیس به سمت خانه حرکت کرد و آنها شروع به هل دادن همه افراد به داخل خانه کردند. صورت آنتون شکسته شد، اما او متوجه یورا شد - او لب های آبی مشکوکی داشت. سرگئی آناتولیویچ که دوان دوان آمد، دوید و فریاد زد: «چیکار می کنی؟ آنها بچه هستند!"

خلاصه داستان موراشوا "کلاس تصحیح" را با داستانی به پایان می بریم که کل "E" هفتم زیر پنجره های آپارتمان یوریا جمع شده است. پدر و مادرش بیرون آمدند و از بچه ها تشکر کردند که تنها پسرشان را فراموش نکرده اند. آنها به آنها گفتند که خود را برای آن شب سرزنش نکنید: یورا از کودکی بیمار بود. دیر یا زود باید اتفاق می افتاد. مادر یورا شروع به گریه کرد و همه دختران با او گریه کردند. در اینجا ویتکا تسمه های کنگوروشکا را که میلکا در آن خوابیده بود، برداشت. میتکا خواهرش را در آغوش گرفت و به مادر یورکا داد. ویتکا گفت که این دختر نسبت به سن خود به خوبی رشد کرده است ، فقط وزن او کم است. نام او لیودمیلا است، علاوه بر او، شش فرزند دیگر باقی ماندند و مادر آنها هرگز برنگشت. زن کودک را چنان محکم به سینه‌اش فشار داد که به نظر می‌رسید حتی پلیس ضد شورش هم نمی‌توانست آن را بردارد.

خلاصه کلاس تصحیح کتاب فصل به فصل
خلاصه کلاس تصحیح کتاب فصل به فصل

آنالیز محصول

داستان ۲۸ فصل دارد که نویسنده به تدریج داستان شخصیت هایش را آشکار می کند. برخی از آنها خانواده ناکارآمدی دارند، برخی از آنها معلول ذهنی و برخی از نظر جسمی هستندناسالم. بدبختی ها، بیماری ها، «جهنم» خانوادگی این کودکان را از جامعه طرد کرد. "تغذیه شده و موفق" آنها را "کودکان ناکارآمد" می نامند. اما آنها با کمک متقابل و پاسخگویی بیگانه نیستند. همه آنها متفاوت هستند: آنتون در کلاس ژیمناستیک تحصیل کرد، رهبر بلامنازع. اما والدین همکلاسی های سالم او نمی خواستند کودکی که از «حمله احساسات غیرقابل کنترل» رنج می برد در کنار فرزندانشان درس بخواند. او به کلاس اصلاح و تربیت منتقل شد.

یورا با فلج مغزی در خانواده ای باهوش و دوست داشتنی به دنیا آمد. وقتی می توانست کمی راه برود در خانه درس می خواند، برای معاشرت با همسالانش به مدرسه می رفت.

استشا در یک خانواده نظامی بزرگ شد، دختری شگفت‌انگیز زیبا به دلیل طلاق والدینش استرس شدیدی را تجربه کرد و در خود کناره گرفت و ارتباطش با واقعیت را از دست داد.

تربیت میتکا توسط کسی انجام نشده است. معلول ذهنی هم از سنین پایین مشروب می خورد. فقط ویکا اسلوتسکایا یا ویتکا که همه او را صدا می زدند می توانست او را در دست بگیرد زیرا میتکا همیشه پشت سر او ظاهر می شد. او حتی مدارکی هم ندارد، فقط می‌دانند که پدر و مادرش مرده‌اند، او با خواهر بزرگترش زندگی می‌کرد و وقتی ازدواج کرد، ویتکا را به خیابان انداخت.

میشان از خانواده خوبی است اما تقریباً هیچ چیز نمی بیند و نمی شنود.

اکاترینا موراشوا
اکاترینا موراشوا

یورا در کلاس اصلاح ظاهر شد که می داند چگونه از ناامیدی و رنج فرار کند به دنیایی دیگر. او همچنین همکلاسی هایش را به جایی می برد که کاملاً متفاوت می شوند. زیبایی، سلامتی و مراقبت از عزیزان به آنها برمی گردد که بسیاری از آنها نداشتند. اما نکته اصلی این است که عزت نفس به آنها باز می گردد، بدونکه بچه ها نمی توانند زندگی کنند تنها یک نتیجه از این داستان غم انگیز وجود دارد: کل جامعه نیاز به اصلاح دارد. نویسنده با همدردی با شخصیت های کتاب، خواننده را به رحمت فرا می خواند.

توصیه شده: