فهرست مطالب:
2024 نویسنده: Sierra Becker | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2024-02-26 04:50
داستان سلوخین «انتقامگیر» که خلاصهای از آن (برای خاطرات خواننده) است، درباره دو دانشآموز میگوید. در نگاه اول، این فقط یک داستان کودکانه است، اما چقدر آموزنده است!
خنجر از پشت
یک روز گرم و آفتابی، دانش آموزان مدرسه را فرستادند تا در حیاط مدرسه سیب زمینی بکارند. بچه ها که از فرصت فرار از حساب راضی بودند، با اشتیاق دست به کار شدند. البته آنها نه تنها به سیب زمینی مشغول بودند. یک سرگرمی مورد علاقه، تشکیل توپ از کلوخه های زمین بود. بچه ها با گذاشتن آنها روی یک شاخه بلند آنها را پرتاب کردند. بالن ها به طرز شگفت انگیزی به دوردست پرواز کردند. قهرمان ما هم اینطوری خوش گذشت که نویسنده اسمش را نمیبرد.
و بعد ضربه محکمی به کمرش احساس کرد. این ویتکا آگافونوف بود که با چنین توپی به پشت همکلاسی اش زد و با سرعت هر چه تمامتر بدود. قهرمان به طرز غیرقابل تصوری آزرده شد. حتی دلم می خواست گریه کنم. نه از درد نیست چرا اینطور، در پشت، و از همه مهمتر - برای چه؟! بالاخره آنها برای آخرین بار دو سال پیش با ویتکا دعوا کردند.
Vendta
او شروع به برنامه ریزی برای انتقام کرد. تصمیم گرفتم ویتکا را به جنگل دعوت کنم تا گلخانه ای را بسوزانم و آنجا را بزنم. برو به گوش، و سپس به بینی؟ یا مثل او از پشت ضربه بزنید؟
وقتی در استراحت بعدی قهرمان ما با پیشنهادی به ویتکا نزدیک شد، بلافاصله هوشیار شد. تصمیم گرفت که منتظر دعوا است. اما یکی از همکلاسی ها اطمینان داد که مدت هاست این تخلف را فراموش کرده است. ویتکا باور کرد و لبخند شادی زد. زودباوری او قهرمان را کمی آزار داد.
پیاده روی در جنگل
پس، پسرها به جنگل رفتند. ویتکا از طبیعت لذت می برد و قهرمان ما فقط به انتقام فکر می کرد. من فهمیدم کجا باید یک دوست را کرک کنم. و برای اینکه آتش انتقام خاموش نشود، قهرمان داستان سولوخین "انتقام جو" (این در خلاصه منعکس شده است) دائماً او را با کینه تغذیه می کرد. پسر به این فکر کرد که چگونه و چه زمانی مجرم را بزند.
ناگهان ویتکا زنبوری را دید که از یک راسو پرواز کرد. چشمانش بلافاصله روشن شد. پسر پیشنهاد کرد که ممکن است عسل در راسو باشد. و قهرمان ما دوباره عمل قصاص را به تعویق انداخت.
پسرها تیغه های شانه را بریدند و شروع به حفاری کردند. با زجر کشیدن از زمین سخت، بالاخره به زمین نرم رسیدیم. اما عسل آنجا نبود. کاری که زنبور در آنجا انجام میداد برای بچهها یک راز باقی ماند.
قارچ های خالدار ویتکا در لبه جنگل. قارچ ها به شدت رشد کردند و بسیار زیبا بودند. پسر بلافاصله پیشنهاد داد که برای نمک دویدن آنها را روی چوب بریان کند. اینجا ناهار است!
قهرمان ما فکر می کرد که باید انتقام را فراموش کندمدتی.
مادر ویتکا موفق شد چند تخم مرغ بدزدد. بچه ها آنها را در یک سوراخ حفر کردند و در این مکان شروع به پرورش گلخانه کردند. آنها فکر می کردند که تخم مرغ ها از حرارت آتش پخته می شود و بسیار خوشمزه است. پسرها هیزم جمع کردند. به تدریج آتش با شعله ای کوچک اما پایدار شعله ور شد. آتش مثل یک دختر در حال رقص رقصید.
قهرمان داستان سولوخین "انتقام جو" که خلاصه ای از آن را در نظر می گیریم، حتی فکر می کرد که ویتکا اصلا آنقدرها هم که فکر می کرد بد نیست. اما چرا او را بین تیغه های کتفش ترکاند؟
بچه ها وقتی آتش شعله ور شد قارچ جمع کردند. ویتکا در حال کاشت اولین کاملینای خود بر روی یک شاخه بود و همراهش فکر کرد که این بهترین لحظه برای انتقام است. اما تصمیم گرفتم آن را کنار بگذارم. ریژیکوف چیزی بیش از انتقام می خواست. پسر به سادگی نمی خواست به خودش اعتراف کند که مدت هاست با ویتکا عصبانی نیست و میل به انتقام از بین رفته است.
قارچ ها خیلی خوشمزه بودند. و از آنجایی که نمک هنوز به پایان نرسیده است، بچه ها تصمیم گرفتند قارچ های بیشتری را جمع آوری کنند. بالاخره با رضایت غذا خوردند. اما قهرمان ما نتوانست از بقیه به طور کامل لذت ببرد - افکار او درگیر انتقام آینده بود.
بخشش
قهرمان داستان سولوخین "انتقام جو" که خلاصه ای از آن را مورد بحث قرار می دهیم، می فهمد که زمان انتقام فرا رسیده است. او به شدت به دنبال راه هایی برای طولانی کردن این روز شگفت انگیز است. و ویتکا را به رودخانه دعوت می کند تا دوده را بشوید.
و بنابراین پسرها به خانه رفتند. ویتکا با اطمینان به جلو می رود و همراهش می فهمد که ضربه زدن به یک فرد از پشت بسیار دشوار است. او دیگر احساس خشم و کینه نمی کند. او تصمیم می گیرد ویتکا را رها کندضربه صبحگاهی دست حالا اگر دوباره این اتفاق بیفتد از او می پرسد!
روح قهرمان ما ناگهان روشن می شود.
این داستان آسان اما آموزنده توسط یک نویسنده فوق العاده کودکان - وی. سولوخین نوشته شده است. «انتقامجو» به طور خلاصه (به طور خلاصه) خواندنی نه تنها برای کودکان، بلکه برای والدین آنها نیز جالب خواهد بود.
کینه سنگ سنگینی است که آن را تحمل می کند. و تنها با خلاص شدن از شر آن، او این فرصت را دارد که شادی سبک و بدون ابر را احساس کند. بالاخره خوشبختی فقط به ما بستگی دارد.
توصیه شده:
داستان یوری کووال "اسکارلت": خلاصه ای از اثر
یوری کوال نویسنده مشهور کودکان است. فیلم های زیادی بر اساس آثار او فیلمبرداری شده است، از جمله داستان "اسکارلت" که در مورد دوستی واقعی بین یک مرد و یک سگ می گوید. این داستان نه تنها برای بچه ها، بلکه برای بزرگسالان نیز به یکی از محبوب ترین ها تبدیل شده است
داستان I. S. Turgenev "کاسیان با شمشیر زیبا". خلاصه و تحلیل کار
مجموعه I. S. Turgenev "یادداشت های یک شکارچی" مروارید ادبیات جهان نامیده می شود. همانطور که A. N. Benois به درستی خاطرنشان کرد: "این در نوع خود یک دایره المعارف غم انگیز، اما عمیقاً هیجان انگیز و کامل در مورد زندگی روسیه، سرزمین روسیه، مردم روسیه است." این امر به ویژه در داستان «کاسیان با شمشیر زیبا» مشهود است. خلاصه ای از کار در این مقاله
خلاصه "دختر کوچولو کبریت": داستان کریسمس هانس اندرسن
داستان پریان "دختر کبریت کوچک" که خلاصه ای از آن در ادامه ارائه می شود، به یکی از تاثیرگذارترین داستان های هانس اندرسن تبدیل شده است. یک داستان کریسمس که پایان خوشی ندارد می تواند به هر خواننده ای بیاموزد که قدر آنچه را دارید بداند و با نگاهی بسیار واقعی به جهان نگاه کند
داستان اکاترینا موراشوا "کلاس اصلاح": خلاصه و ایده اصلی کار
روانشناس و نویسنده کتابهای نوجوانان اکاترینا موراشوا در مورد دشوارترین موضوعات می نویسد. او نافذ، صریح، گاهی اوقات بی رحمانه، اما همیشه صمیمانه در مورد واقعیت های امروز صحبت می کند. یکی از اینها داستان کاترینا موراشوا "کلاس اصلاح" بود. خلاصه کار - در این مقاله
داستان نحوه بازی "بز"
مقاله در مورد تاریخچه دومینو می گوید. دومینو یک بازی بسیار اشرافی است. حتی برای کودکان از یک سالگی مناسب است